نفسم ازین شهر بند آمده است
شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۵ ب.ظ
مثلا یک فامیل مهربان داشتم در شهری، دور از پایتخت یا خانه کوچک موروثی مان، یک وقت هایی برای من بود، من ه تنها.. که نیست، که ازین فامیل ها ندارم، که همچین دوستی ندارم...
باید برای خودم، چهار متر زمین، یک اتاق کوچک با قفلی محکم در شهری دور مهیا کنم، بردارم گاهی خودم را ببرم، بگذارم نفس بکشد، تازه شود، بعد جان تازه را برگردانم میان این شهر...
۹۴/۰۴/۲۰