حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

به خانه که بر میگردم ، غذا میخورم و چشمهایم را می بندم. یک ساعت که نگذشته چشم باز میکنم و چیزی جز تاریکی نیست، من مانده ام و چراغهایی که بخاطر من روشن نشده اند، مادرم زیر لب صدا میزند: پاشو مامانی شب خوابت نمیبره،پاشو چای بخور ، میوه بخور..

کش و قوس میگیرم و به پنجره نگاه میکنم،انقدر شب شده که هولزده بلند میشوم؛ گویی تمام فرصت های یک روزه ام گذشته است.

نمیدانم درین فرصت کوچک چه کنم! با مادرم به گپ بنشینمُ کتاب و مجله بخوانم ُ در اینترنت و وبلاگم به دوستان مجازی ام برسم ُ موزیک گوش کنم و تی وی ببینم، لباسهایم را مرتب کنم، دوش بگیرم، موهایم را صاف کنم، کیفم را مرتب کنم ،اینباکس اس ام اسهایم را خالی کنم، شام بخورم، سفره را جمع کنم،کفش های باران خورده ام را پاک کنم، چه کنم!

غروب که می شود گویی شیره ای از جانم می کشند گویی ساعت شنی عمرم رو به پایان است

آرزو میکنم دستی ساعت را برگرداند تا خیالم از ذرات آخر آسوده شود...


ای برف ای باران ای اشک

بشور تمام رخت چرک های دلم را ،

 سیرآب کن تشنگی تابستان عمرم را

و بخیسان آلوهای خورشت مادر بزرگم را،

ای برف ای باران ای اشک آسمانی،

دلگیری خدایگان از زمین را هق هق بزن

و فضایی را که شیطان بر آن جا انداخته فنگ شوئی کن

که امواج خوبی اینجا جاری نیست.


پ.ن: غروب زدگی یکی از عوارض بیماری آلزایمر در مرحله دو و سه است.. بی قراری بیمار رو گویند که با تاریک شدن هوا سر می رسد.

پ.ن۲: فنگ شویی علمی مدرن با اعتقاداتی سنتی است برای توزیع و تعدیل انرژزی در محیط.

پ.ن۳: پاییز را بخاطر غروب های زودرس و تمام نشدنی اش دوست ندارl.

الی ماح
۱۸ آبان ۹۰ ، ۰۹:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
کوچک و کوچکتر میشوم ، از کوچکی به اتم شبیه ترم ، میترسم شکسته شوم و دنیایی نابود شود.
الی ماح
۱۴ آبان ۹۰ ، ۱۸:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
پیش تر ها می گفتند اگر در شروع باران اولین قطره بر کف دستت بیافتد آرزویی از آرزوها برآورده خواهد شد... این شب و روزها چه خبر شده که قطرات باران از تمام وجودم بالا می رود و حتی یک آرزو که نه یک هوس کوچک هم برآورده نمی شود..

***

کنترل سیاه رنگ را می گیرم دستم و تا شبکه 444 بالا می روم ، بی خیال 444 تای بقیه اش می شوم، هیچ تفاوتی با 6-7 شبکه داخلی نمی بینم جز اینکه در این سرما لباس های نا مناسب تنشان کرده اند ، خدا کند مثل من سرما نخورند ، مخصوصا که تماس های حساب شده ای هم ندارند.

***

یک غذایی هست با برنج و شیر و خرما درست می شود که ما به آن میگوییم شیرین پلو ، بدجوری در این هوا می طلبد ، مثل وقتی که می خواهی از پشت پنجره باران را تماشا کنی و می طلبد که ماگ داغ پر از چایی در دستت باشد ، مثل وقتی که در خیابان سرد قدم می زنی و دلت یک ظرف ذرت مکزیکی داغ با پنیر فراوان طلب می کند ، مثل وقتی که رسیدی ایستگاه دوی توچال و یک کاسه عدسی داغ برای خودت جایزه می خری...

***

یک وقت های مثل حالا دوست داری همش بنویسی و یک پست طولانی در دل مجازی خیالت بگنجانی ، ولی تیترهای کوچک مثل علف های هرز مهلت رشد به نهال های ثمر ده نمی دهند...

***
آیا پاسخ عشق های ممنوع همان خیانت کردن است؟

***
یک روزی مثل امروز از فرط سرماخوردگی در خانه می نشینی و حتی یک احوالپرسی ساده هم نصیبت نمی شود. پای اینترنت ذغالی وقت می کشی و باز هیچ نصیبت نمی شود...

***

انقدر سردمه که نه به بانک رسیدم نه به بازار نه به رفیق نه به هیچِ دیگر....

الی ماح
۰۸ آبان ۹۰ ، ۱۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
لب بر لب میگذارم و هیچ نمیگویم ، چشم برهم میگذارم و هیچ نمیبینم ، عطر تنت اما تابم را بی تاب میکند، هفته به پایان رسید مرا دریاب..
الی ماح
۰۵ آبان ۹۰ ، ۲۱:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر