ازدواج یا زجر کشی
ازدواج هم پدیده عجیبی ست. یک فرد برای مزدوج شدن باید از خانواده ای که دست کم 20 سال برایش زحمت کشیده اند دل بریده و باقی عمرش رو با کسی که تابحال برایش غریبه بوده سپری کنه... از خودم می پرسم خداوند چه نیرویی بین دو نفر قرار میده که می تواند بر جاذبه خون آنها اثر کنه؟؟!! با هم بودن از یک شب شروع میشه ،شبی که برای همه مهمان ها سراسر شادی و خوشی ست و برای بعضی از زوج ها هم همینطور. ولی بعضی زوج ها حتی از مهمترین مهمونی عمرشان لذت نمی برند. میلیون ها تومان پول خرج میشه ، ده ها نفر دچار زحمت و سختی میشوند. اما چیزی بجزء غرولند و خستگی و حرص و جوش وجود نداره... هرچه بیشتر به اطرافم، زوج ها، مراسم های عروسی و زندگی ها نگاه می کنم، بیشتر از این کار می ترسم. این الزام زندگی و بند و بساطش برایم هیچ جاذبه ای ندارد. خیلی حرف ها میشه کلمه کرد ولی دست و دلم به کیبورد نمیره.