همیشه و هنوز.. دلتنگی و سنگدلی
حالا که گذری راهت به شهر ما افتاده نمیکنی بیایی و یک ساعت رو با دوست قدیمیت بگذرونی... بعد از کلی گله و شکایت ،به خودت زحمت دادی از اونور شهر که رد میشی منو ببینی...
نیم ساعت تو خیابونها می چرخیم و ناگهان خیلی زود وقت رفتن میشه..
زیاد که حرف نزدیم، موزیک گوش کردیم ...این تقدیم به تو و اون تقدیم به من...
ولی خب گلوم به تلخی میزنه، زبونم خشک شده.. برای اینهمه دوستی دریغ از یه چکه آب...
پول تاکسی رفت و امدم به اضافه لوازم ارایشی که خرجت کردم 5.000 تومانی شد...
هیچی نمی گم ،یه خداحافظی ساده...
دیدنت با ندیدنت فرقی نداشت... دلم هنوز برات تنگه، دلت هنوز هم برام تنگه...
تعطیلات ما بعد التعطیلات.
باز هم ازین تعطیلی های کذایی و بی برنامه....فقطبه بهانه گرما و صرفه جویی در برق و اب و...
کارخانه و کارگرها و نیروهای مسلح که انرژی مصرف میکنند و در بدترین هوای ممکن کارهای سخت انجام میدهند و گرمشان می شود و نمک بدنشان ممکن است مشکل ساز شود تعطیل نیستند... برای چه تعطیل شوند!؟
کارمندهای دولتی و سازمانها و ارگانها و وزارت خانه ها تعطیلند طفلکی ها چقدر زیر کولر گازی سرما زده بشوند اخر...؟
بازاری ها اعتصاب می کنند.
امریکا و اسراییل دندان تیز میکنند.
دو روز تعطیلی بی برنامه همیشه در ایران مشکوک است. این بار علاوه بر مشکوک بودن عدالت اجتماعی خفنی را هم به نمایش گذاشته است.
پ ن: تا کی خودمان را بی خیال نشان دهیم؟ هوم؟