ق یا غ
فقط و فقط وقتی که در کنار کلمات دیگر قرار بگیرند ، وقتی که با صوت و لهجه همراه شوند، وقتی گوینده را بشناسیم و وقتی معنا در ذهن هر دوی گوینده و شنونده یکی شود.. آنوقت است که از هم تفکیک می شوند، شناخته می شوند و شخصیت می یابند....
و وقتی هویتشان از دهان یا ذهن گوینده بیرون جهید تازه می فهمند چقدر از هم دورند ، چقدر فاصله دارند و متفاوتند....
قربت کجا و غربت کجا....
غریب اگر قربت بیابد بی معنا می شود. آشنا می شود و از غریب بودن فاصله می گیرد. غریبِ قریب دیگر غریب نیست.
قربت اگر بر کسی محاط شود هرگز طعم غربت را نخواهد چشید.
غربت نبودن قربت است و قربت نبودن غربت است...غریب ،قربت ندارد و قریب غربت ندارد.
انسان بودن هم به همین سختی و پیچیدگی ست... مثل همین که میگن فاصله عشق و تنفر یک قدمه...
فاصله ادم بودن و نبودن هم سر سوزن بیش نیست... مزاحمت با مراحمت یک نقطه فاصله دارد و هزار مثال دیگر....
آدم در بهشت قریب بود یا غریب؟؟ حالا آدم غریب است یا قریب؟
ادم اگر بتواند انسان باشد... اگر بتواند.....
به قول یکی از دوستان چقدر سخته آدم در شهر خودش با هم نوعان خودش باشه ولی احساس غربت بکنه.... مثل اینکه انگار کسی منتظر شنیدن صدای ما نیست... کسی به ما گوش نمی دهد....