کودکم که امکان وجود ندارد
جای خالی ات را در دلم احساس میکنم
من تورا میخاهم ولی داشتن تورا حق من نمیدانند
وجود یافتنت در من معجزه ایست که میتواند مرا ب خدا مومن کند
ولی با خلقش چه کنم؟
حسودیم بر مریم هر روز بیشتر میشود
دیشب از فراغت گریستم
تو سهم منی،از زندگی؛ ولی ندارمت
دلبندم تو در دل من،میان دستانم و بر روی سینه ام نیستی
من از تو دریغ شدم و تو از من
کودک من گمان میبرم این روزها از زندگی ام بهترین وقت بودنت بود
اما افسوس برای وجود بخشیدن به تو باید تو را با دیگری شریک شوم
چه کسی لایق است که تو را با او به اشتراک بگذارم؟
تویی که روحت را با تمام خوبی های دنیا صیقل خواهم داد، تویی که زیبایی ام را وارث خواهی شد، چه کسی شایسته توست،کیست که تو از به دوش کشیدن نامش برای یک عمر به خود ببالی؟
من تو را برای خود میخواهم، جای خالیت را در دلم احساس میکنم
کاش کاش امشب به خوابم بیایی تا یقین کنم چشمان چون عسلت کپی برابر اصل چشمان مادرت است و انگشتان کشیده ات ..
برای من فرقی ندارد دختر باشی یا پسر، تو از من ، در من و با منی
تو از گوشت و خون و شیره ی جانم نمو میکنی
...
و این افسوس ادامه دارد.
پ.ن: در زندگی ام داشتن عشق را بر داشتن همسر مقدم دانسته ام/ ولی با نیاز داشتن یک روح ،روحی از من در کالبدم چه کنم!