پنکه منکه...
عطر شامپوی ِ آلمانی پیچیده
نمی خواهم تن مرطوبم عرق کند
دستم را دراز میکنم تا..
تا پنکه را روشن کنم
۱
۲
۳
باد موهای خیسم را خنک میکند
خواب آلودگی از چشمهایم میپرد
سینه خیز جلو می روم
فیس تو فیس پنکه می شوم
دهانم باز می شود و صدا می زند:
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
...
موهایم کمی از نمناکی شان را از دست داده اند
و گویی به رقص درآمده اند
مثال گیسوان مدل های عکاسی.. مدل های عکاسی لندن..
صورتم را کمی جمع می کنم
چشم ها تنگ تر
بوی تند شامپو در بینی تیزتر
و
لب ها غنچه
میخواهم سخن گفتن را از نو بیاموزم
تــــــــــــــــــــووووووووووووو
لب ها کشیده
مممـــــــننننننننننننننننننننن
گویی او هم با من می خواند
ولی
یافتن فعل ، برای این جمله از همیشه سخت تر است.
شک نمی کنم:؛
۲
۱
۰
و به گرمای مرطوب اتاق
باز پناه می برم.
با تشکر از اونی که با جستجوی عبارت" قد بهرام رادان"به وبلاگ من رسیده.