حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

عطر سیب

جمعه, ۲۴ تیر ۱۳۹۰، ۰۸:۴۵ ق.ظ

من کتاب هایم را مرتب می کنم و تو هنوز پای میز اتو ایستاده ای ، پیراهن آبی آسمانی با سر آستین های طرح دار را به تن می کنی و از من نظر می خواهی، در حالیکه چیدمان کتابهای جین آستین را بالا و پایین می کنم؛ تا بری و برسی خیس عرق می شی، لک بر می داره، این زیادی روشن نیست؟

به سراغ پیراهن آستین کوتاهی می روی و آن را با دقت روی میز اتو می خوابانی..اتوی داغ را که خاموش می کنی، خودت را در آیینه سیر تماشا نموده و بعد دوباره می پرسی. سوالت را با سوال پاسخ می دهم؛ ارتباط شناسی ،با این چاقی اش، کجا بذارمش؟ فیگورت را عوض می کنی یعنی جواب نداری و جواب می خواهی. پیراهنصدریتابستانی ،شلوارلجنیکتان ؛ کفش و کمربند و کیفقهوه ای سوخته اترا بپوش.

راضی می شوی، با لبخندی تشکر کرده و نکرده به سراغ میز عطرها می روی ،با صدای بلند به گوشت می رسانم؛ جای تو باشم عطری می زنم که رنگ لباسم باشه، عطر سیبسبز...

باز جلوی آیینه ایستاده ای و سر و چشم و دندان هایت را چک می کنی ، قبل ازینکه بپرسی پاسخ را در کاسه ی خیالت می ریزم؛ گلرز سبز، ازونا که اون دفعه... خودت تا آخرش را می خوانی و سوییچ و کیف پولت را بر می داری و از در بیرون می پری.

من همچنان که قلعه حیوانات ِ دوباره خوانده شده را سر در گم در دستانم دارم ، به رنگ مکمل سبز می اندیشم ، هر قدر چیدمان کتابخانه ام برایت مهم باشد ، گزینش و زیبایی لباس هایم را بیشتر دوست خواهی داشت.

دامن مخمل مشکی فون از زیر زانوانم ،با یک بلوز آستین کوتاهقرمزِ عروسکی ،لاکقرمز، صندل جیر مشکی و دست ِ آخر عطر سیبقرمز.. کمی بیشتر از تو وقت می خواهم تا رنگماتیکم با رنگ لباسم ست کنم ، موهای لخت شده تا سرشانه و نگین کوچکقرمزدر گوش..

هنوز نیمی از کتاب ها روی میز سرگردانند و من از گوشه ی پرده ی حریر آمدنت را رصد می کنم ،تو از آن گوشه ِ تصویر پشت پنجرهسبزمی شوی و من از شعفسرخ..

پله ها را دوتا یکی بالا بیا ، بلاتکلیفی کتاب ها مرا کلافه کرده است. شربتآلبالورا درون لیوان می ریزم و تو با هفت شاخه رزسرخآنسوی چشمی خودنمایی می کنی...

می دانستم به این کتاب های تله پاتی اعتمادی نیست.


بی ربط بعدا اضافه شد: گاهی در شروع بعضی کارها سخت تر از توان ما بنظر می رسند ولی در واقع چنین موضوعی وجود ندارد که ما از پس انجامش بر نیاییم. فقط کمی ریسک پذیری کافیست تا تجربه های دست نیافتنی زندگی لذت های روزمره مان شود.

۹۰/۰۴/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
الی ماح

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی