زن های این کاره ، مرد های اون کاره
در یک رابطه دو نفره وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند؛ حتما یکی از آنها تمام حرفای دلش را نمی گوید. "شکسپیر"
وارد سالن نه چندان بزرگ آرایشگاه در خیابان بالایی می شوم... خانمی که تاتوی موقت روی ابروهایش نشانده اند(البته اگر اشتباه نکنم) از اینکه ازدواج دوم همیشه نا موفق ست و اینکه 16سال پیش طلاق گرفته می گوید و اینکه فقط به عشق پسرش زنده ست..
می
گوید آن وقتها که با همسرش زندگی می کرده، یکی از همسایه ها فوت می کند و
شوهر او هم ازش می خواهد که برود و به تازه بیوه شده بگوید بیا صیغه شوهر
من شو... آنهم در ازای اینکه توام هر که را خواستی من برایت می آورم
اینجا... او هم نگفته نه،گفته اگر بروم و در این روزهای عزاداری چنین حرفی
به او بگویم پسرهایش مرا تکه پاره می کنند.
فک بیچاره ام به سرامیک های ِ کف سالن چسبیده اند که شروع می کند از شوهر خواهرش می گوید که پولِ این بیچاره را گرفته که برود ترک کند، ترک که نکرده هیچ، به جرم ترازو داری* و کراک و اینها الانه در حبس ابد ست و خواهرش با دو بچه آواره...
زمان زیادی نگذشته می فهمم خانم آرایشگر هم با یک پسربچه شش ساله مطلقه ست ،اما نگاهش به زندگی آنقدرها سیاه نشده و به آینده اش امیدوار ست...
خانم دیگری آنجاست که مدام از زنهای 45 و 53 ساله ای می گوید که با مرد های جوان صیغه می شوند ..و مدام تاکید می کند صیغه بدون مدرک...و اینکه خودش علاقه ای به ازدواج ندارد...انگار مدرک در صیغه یا ازدواج قرار است چه مشکلی را حل کند... یک لحظه بعد از مردی می گوید که با زن های 40-50ساله صیغه می کند آنهم بدون مدرک...
زن جوان دیگری داخل می آید ننشسته از کیفش لواشک در می آورد و از همه می پرسد آیا روزه اید؟ و سریع می گوید باردار شده ، یک ماه و نیم اش است و دکتر گفته بچه 25 فروردین بدنیا می آید که مقارن با روز تولد پدرم است... او هم از زنان متاهل و عشوه گر می گوید...
یکی می گوید خانمی 38ساله زنگ زده دفتر یکی از مراجع که من نمی توانم ازدواج کنم ولی احتیاج به همسر دارم، چه کنم؟..مرجع گفته بی آنکه کسی بداند برو و صیغه ی کسی بشو..
با آنهمه فیس و افاده و ادعای روشنگریشان، صدایشان در می آید که مگر دختر هم صیغه می شود خانه ی پدر؟ واه واه! اگر باردار شد چه... (منظورشان از دختر همان خانم 38ساله ی مجرد است)
ازینکه برای یک کار بند و ابروی ساده باید اینهمه وقت ، افکار درب و داغونشان را گوش دهم کلافه می شوم...
به لحظه هایی فکر می کنم که همین زن ها، برای بودن با یک مرد زار زار گریه می کنند.برای حوایان ِ بی پناه و خسته ی سرزمینم بغض می کنم و از سالن خارج می شوم.
بغض، بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست... اگر بشکند دیگر اعتراض نیست التماس است! " دکتر علی شریعتی"
از زن هایی که گریه می کنند و می شکنند بیزارم. از زن هایی هم که با گریه نکردن می خواهند ادای مرد ها را در بیاورند بیزارم.
بی نهایت تلخ ست که این مشت ِ نشانه ی خروار از زنان اجتماع ِمن، هم از مرد ها نا امید بودندو هم از زن ها... به یقین حتی به خودشان ایمان نداشتند..
فصد قضاوت ندارم ولی براستی مقصر کیست و چاره چیست... همینکه ازدواج نکنیم کافیست تا بدبخت نشویم و کسی را بدبخت نکنیم.. بنظرم ما ایرانی ها راه و رسم حفظ یک زندگی را به باد فراموشی سپرده ایم...
یک روز بعد از تحریر: از داشتنِ هر جور و هر مدل شوهری، حالم بهم می خوره...
*ترازو داری به نظرم ؛داشتن ترازوی مخصوص مواد مخدر است که داشتنش در خانه جرم بزرگی ست.