تعلیق
چهارشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۵:۵۲ ب.ظ
می نشینم و پک می زنم به سیگار تخیلم ؛ خیال گر می گیرد و از آتشش جانم را می سوزاند. در میان دود برخاسته از رویا غرق می شوم: من به روی ابرها ، معلقم ولی متعلق نیستم به هیچ... ابرها جاری اند ولی جریان ندارند در هیچ... جریمه هایم خط خطی شده ولی خطی بر مسیری نیست نشان... نشانه اش می گیرم ولی باز به خطا میرسد پیکان... پیک پشت در ست و درب از داخل قفل شده... قفل دل اما...
...
ته مانده ی سوخته ی تخیل را در ظرف زمان خاموش می کنم و می گذرم.
۹۰/۰۷/۲۰