بی عشقی در کهکشان
مهتاب خانوم و آقا خورشید عاشق هم بودند، حتی یک لحظه از هم دور نمیشدند تا اینکه طاقتشون طاق شد و یک مراسم مفصل گرفتند و هزاران مهمان از دور و نزدیک ترین گرد و غبار های فضایی دعوت کردند و طی همون مراسم در عالم هستی زن و شوهر شناخته شدند.
وقتی بر اثر مرور زمان تب عشق و عاشقی خوابید، مهتاب تند و تند ستاره هاشو بدنیا می آورد و تمام کهکشان رو پر از نور میکرد.
مهتاب انقدر شیفته و سرگرم ستاره ها بود که خورشید حسودیش شد و خواست مهتاب رو از بچه هاش دور کنه و ستاره هارو بفرسته کهکشان راه شکلاتی ، البته برای ادامه تحصیل.
ماه هم که طاقت این دوری رو نداشت تصمیم گرفت تا میتونه از خورشید دور بشه و ستاره هارو برا خودش نگه داره ،اینطوری شد ک میلیون ها ساله ماه و خورشید دور از هم با تفاهم زندگی میکنند، خورشید در روز و مهتاب در شب.
دیشب به این فکر میکردم که آیا ذره ای از عشقشون باقی مونده؟ و یا این طولانی تر شدن شب یا روز نشانی از دلتنگی این دو برای هم است، که می خواهند با کمی تاخیر یا تعجیل کمی از دور هم رو تماشا کنند...
پ.ن:تعریفی شبیه اینکه نوشتم رو ه جایی شنیدم اما یادم نیست کجا.