نمی خوانمتان
سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۱:۱۶ ق.ظ
امسال اما... نقدینگی ام و بن های کتاب هدیه گرفته شده ام را برنمی دارم که راه بیافتم در مترو و خیابان بهشتی و مصلای تهران، که پایم تاول بزند و تشنگی و آفتاب سوختگی ام سه روز بعدتر درمان شود و از کت و کول بیافتم از بس کیسه های سنگین مملو از کاغذ را با خود اینطرف و آنطرف بکشم...
که چی؟ که جو روشنفکری مرا در بر گرفته و اگر هوای مملو از ذرات کاغذ را تنفس نکنم یک پای زندگی ام لنگ باشد و آی فلان کتاب خارجکی را بخواهم با تخفیف و شانس پیدا کنم که دیگر تا سال بعد همچین شانسی نخواهم داشت....
نه، امسال نمی خواهم خودم را قاطی کنم با مردم کتاب نخوان و جو گیر شهر، که روز روزش یک صفحه را تا انتها نمی خوانند...
پ.ن:قرار ما در طول سال در کتابفروشی های شهر..
۹۱/۰۲/۱۹