با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام با هرهیچکدام هر دو !
گاهی منم
گاهی تویی
تو رمال
من شاعر
ما هیچکدام.
صدای دندان هایم را می شنوم.. مشت هایم را آنقدر محکم گره کرده ام که همه هشت ناخنم در کف دستم فرو رفته اند و گوشتش را به خون انداخته اند..پشت به پشت دیوار ، سرمای دیوار در تنم نشسته.. پاشنه ام را روی زمین می سرانم شاید بتوانم عقب تر بروم ولی دیوار سخت نگه ام داشته است. از شدت وحشت پلک نمی زنم، زبانم یک تکه چوب و دندان ها قفل.. در میان تمام وحشتم بوی نم کاهگل از همه طرف به مشام میرسد...بوی نمی که با بوی تازگی خون در هم آمیخته باشد..دلم می خواهد بینی ام هم مثل چشم و دهانم از عملکرد طبیعی باز می ایستاد..
ولی گوش هایم را تیز کرده ام ، تیز کرده ام تا اگر کوچکترین حرکتی داشت ، خبردار شوم..
پس حقیقت دارد که خانه شان در زیر زمین های متروکه و نمور است.. تمام قوای باقیمانده ام را جمع می کنم ،باید بگریزم.. چشم می گردانم..نوری در حرکت نیست.. چپ و راست خودم را چک می کنم که کجا ایستاده ام.. درست در زمانی که پایم را فقط یک وجب جلوتر می گذارم جیغی می کشد و در هنگام جست و خیز از روی پای دیگرم می خزد.
توجهی نمی کنم که این خزنده بی دم خود قربانی بوده یا جنایت کار است .. با تمام قدرت از پله ها بالا می دوم تا به نور برسم.(از آرشیو اینجا)
من دردانه های ریز حرف..
من دریک رب مانده..
گوش کنید: پرواز سیااوش قمیشی تقدیم به کسی که عاشق این خواننده است:اینجا