حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

مترصدِ رفتنی...

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۳۳ ب.ظ
احساس شکاری را دارم

که یک چکمه به روی گرده اش فشار می آورد

و هردو

میهمان قاب ِ یک تصویرند.


سمنو

خنکای بهار از بین شاخه های یاس بنفش می گذشت و آبِ حوض فیروزه ای رو به تلاطم می انداخت. هر چند دقیقه یکبار صدای صلوات دسته جمعی از فضای حباط به آسمان می رفت. نرگس سادات به طرف زنونه اومد و گفت:حسنا جان، خاله، بیا، بیا جانم، نذر زهرا(س) کن،بیا خاله دیگ رو بهم بزن، تعلل نکن خاله..

حسنا به سستی بلند شد، نزدیک دیگ گرما به صورتش می خورد، سر چادر مشکی اش رو به دندون گرفت و آبگردون رو دو دستی نگه داشت...

پارسال همین موقع ها بود که زن عمو مریمش ، ته مونده ی سفره ابولفضل رو سرش تکونده بود...

سه سالی هم هست، که آخر ماه صفر میره و درِ ده تا مسجد رو به قبله رو می کوبه..

تو این هفت سال، کم ازین خاطره ها نداشته. اینبار اما شک نکرد، چشماشو بست و از خدا برای خودش جرات و شهامت پذیرفتن تقدیرش رو خواست.


۹۱/۰۹/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
الی ماح

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی