چه پنج حرفی سختی نوشته: «حس زنانه»؟
هر از چندوقتی که راضی می شوم درد های زیر پوستی و روی پوستی شدیدی رو تحمل کنم و همش زیر لب بگم: بکش و خوشگلم کن... و بنشینم زیر دستان زنانی از هر دست؛ چاق و لاغر، شیک و پیک و قدیمی...
ترجیح می دهم برای درد کشیدن بروم و بنشینم زیر دستان یک زنی که نمی شناسمش، زنی که نمی دانم در زندگی اش چه دردهایی دارد، چه دردهایی کشیده و چه غصه هایی دارد و چه دلشوره هایی که داشته. اینطوری درد ِ جانم را ربط می دهم به نخ و کرک صورت و این ها، ولی اگر بشناسمش و بدانم مردی، امید دیدن فرزندش را از او گرفته، یا بدانم دوهزارتومان-دوهزارتومان میگذارد روی هم تا اجاره خانه شان شود، یا حتی خوشحالی عجیبش از موفقیت در ازدواج دوم، اگر اینها را بدانم درِد جانم بیشتر و بیشتر میشود....
بهتر است هربار بچرخم در کوچه ها، در سالن ها، در اتاق ها و آدم های جدیدی را پیدا کنم و آرزو کنم که وقتی زور هر دو دستش به جان پوست من افتاده، سر درددل باز نکند و فقط زبانش را به پرسیدن چند سوال از زندگی همکار قدیمی و آخی طفلکی گفتن بچرخاند و کمی از رنگ موی آن یکی تعریف کند و بس.
دو حرفی است، « من و تو»، سئوال هشت عمودی
نگو که : « ما»ست جوابش ،تو هیچ وقت نبودی
دوازده ،افقی ،«رنگ چشم ؟» من بنویسم -
-سیاه؟ سبز؟چه رنگی ست پشت عینک دودی؟
چه خالی اند ببین خانه های کوچک جدول !
درست مثل همانروزها که خانه نبودی
چه پنج حرفی سختی نوشته: «حس زنانه»؟
و من به یاد تو شاید ، نوشته ام که– حسودی
هنوز در دل من مانده طعم غریبی
و روی صورت تو جای دست ! جای کبودی!
دو حرفی است، « من و تو»، سئوال هشت عمودی
نگو که: « ما»ست جوابش ،تو هیچ وقت نبودی!