تنهایی هایم را در غارها
بر دیواره های سنگی
آدم می کشیدم.
+ امروز یک بلای بزرگ از سرم گذشت و بی شک مادرم پای قران نشسته بود...
+ دل قوی دار درین عرصه بی دادِ تمنا..
تنهایی هایم را در غارها
بر دیواره های سنگی
آدم می کشیدم.
+ امروز یک بلای بزرگ از سرم گذشت و بی شک مادرم پای قران نشسته بود...
+ دل قوی دار درین عرصه بی دادِ تمنا..
تا
صبرت سرآید
..
یعنی در حد زلیخا حتا..
+ما موى پریشانیم ما شانه نمىخواهیم..
+ ینی اگه بخوابم .. ۲ساعت دیگه بتوانم بیدار بشوم؟؟؟
و
روزهای گرسنگی و تشنگی.. افطار
..
زمان می گذرد
و دست و دل محرم می شوند
این قانون بقاست.
عبادت هایتان مقبولُ در بزنگاه رفت و آمدهای خورشید.. التماسٍ یاد.
امضا:靈感
همین چند روز پیش بود که روز قلم بودُ من به خشکیدن قلمم پی بردم.. نمی جوشد لعنتیُ مثل قبل نیست.. انگار هیچ چیز مثل قبل نیستُ منهم. این الهام آن الهامی نیست که پیش ازین می خواندیدُ شما را می خواند. روز هایم بسختی شب می شودُ شب هایم به آسانی روز. شاید گذراندن یک روز کامل در یک پارک آبی و یا شبی تا نزدیکی صبح در شهر بازی بهترم کندُ این ها فقط حدس و گمانه زنی ست. شایدهم سانس های شبانه سینما در ماهٍ روزه. بیداری ها تا صبحُ صورت بی آرایهُ ناخن های بی بزک حتا. شایدم یک روز مثلا پانزده رمضان صبح رفتم زیارتُ شب برگشتم. بروم صبح تا شام بنشینم در ایوان طلاُ زل بزنم به خانه اشُ مدام دوره کنم نداشته هایم را. سرخط اول پدرم که این روزها عجیب جایش خالیستُ بعد داشته هایم را مادرم. ودر نهایت از خدا چه بخواهم!لابد عشقُ این عشق لعنتی که تمام زندگی را می گیردُ مرا تصاحب کردهُ این روزها از آسمان هم بر من می باراندُ.. درخانه اغلب سازدهنی ام را بر می دارمُ نت ها را دوره می کنم. دو ر می فا سل لا سیُ دوباره از سر.به روز شدگان بلاگی را دوره می کنمُ یک موزیک دانلود می کنمُ چند برگ کتاب کاغذیُ چند صفحه کتاب الکترونیکیُ یک قسمت سریال تورکی گونی کوزیُ این شب های تمام نشدنی بی توُ حتا شب های بی من. می روم روی پشت بامُ زل می زنم به آسمانُ ستاره ها را می شمارم مباد از دیروزش کم شده باشدُ ماه که این روزها به سختی پیدایش می کنمُ باز میرسم سراغ بالشمُ یک لیوان بلوری پر از یخُ وردهای پیش از خواب برای سقوط در دل صبحُ...
قد هزارتا پنجره/ تنهایی آواز می خونم / دارم با کی حرف می زنم؟ / نمی دونم/ این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیک تره / کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره /طلوع من، طلوع من/ وقتی غروب پر بزنه/موقع رفتن منه...
امضا:靈感
من و تو هم ، ما می مانیم./
+ من به خواب های کوچک تو اعتماد داشتم
چشمهای عاشق تورا به یاد داشتم
میوزید عطر سیب
سمت خواب های ساده و نجیب
من به جستجوی تو
در هوای عطر و بوی تو
...
تا هنوز عاشقم
تا هنوز صبر میکنم.(متن دزدیست)
داشتم آرشیو عکس هارو نگاه می کردم.. عکس های کاشان.. یاد ناهار اون روز باطوطی چقدر خندیدیم.. دلم برات تنگ شده دخدر..بیا ببینیمت.... و عکس های جام فوتبال دستی... و هم تیمی خودم... یاد سمانه.. فاخته.. الهام..حورا.. یاد وقتایی که رفقا بلد بودند از هم یاد کنند.
که
تورا جا می گذارم گاهی..
سر یک خیابانِ اشتباهی./
تو اما اشتباهی تنهایم مگذار.
ارزان که باشد
دل را می زند...
حتی من./
+ من حوای بی حواسی هستم که تو را جا می گذارم گاهی، سر یک خیابانی که نباید...
انگار شکسته بالم، میشه ببندی بالمو؟!!!
نشسته ام اینجا.. از بالکن کوچه رو تماشا می کنم... صدای بوق ماشینا و شادی مردم تو گوشمه...
دارم به این فکر می کنم که کاش پولامو جم وجور کنم .. یه جا اجاره کنم و یه چای خانه راه بیاندازم و فقط نوشیدنی ایرانی.. چایی و دمنوش و شربت و عرق سرو کنم... با بستنی سنتی و نون فطیر با سرشیر و عسل برای عصرانه..
دارم به این فکر میکنم... چه شغل بدی داریم ما ها.. صبح می روم می نشینم پشت کامپیوتر و کارهای تکراری و چشم می دوزم به مسنجر و لیست به روز شده های بلاگفا......
من باید یک کافه راه بیاندازم و آن را با چوب و صفحات کتاب و روزنامه دکور ببندم... کافه ام را بعد از خواب سیر صبحگاهی باز کنم و بعد از تاریکی هوا طی بکشم کف را...
پارچ آب را اکه از لیموی تازه و زیتون و آلبالو معطر شده بشویم و بگذارم برای فردایش...لیوان ها و استکان ها را با سفید کننده بشویم و برق بیاندازم...
هرکس تنها شد.. تشنه شد و گرسنه شد به چای خانه ام سر بزند... بیاید تا آرامش بگیرد از من... منی که محبت در وجودم قل قل می کند و نمی داند کجا خالی شود...
+ قماربازاینجا
+ خواست گاراینجا
+ مفروغاینجا
+ معلقاینجا
+ گنج منجاینجا