حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب
یکی از دوستانم که پست قبلی رو دید کلی منو دعوا کرد و گفت: دختر آخه تو چی کم داری؟

خوشگل نیستی که هستی.. خوش تیپ نیستی که هستی... تحصیل کرده نیستی که هستی... تو دل برو نیستی که هستی.... حقوقت از اکثر این پسرا بیشتر نیست که هست.... معتاد هستی که نیستی.... سیگاری هستی که نیستی.... کچلی که نیستی....دماغت عمل لازمه که نیست... خلاصه بازم تو دل برو نیستی که هستی....

گفتم: عاشق نیستم که نیستم.

گفت: عشق مزایده ای که به درد نمی خوره.. یکم دل بده.. یه روز خودش با یه نگاه .. نه.. با یه نیم نگاه همچین قلپی میوفته تو دلت که نمی فهمی از کجا خوردی...

بعد از کلی اخم و سرزنش که دختر حسابی(منظورش دختر دکتر حسابی بود البته) که برای عشق یابی آگهی نمیده اونهم تو وبلاگ خودش(نیشخند من) من رو از بررسی نتایج و اعلام آنها باز داشت.

خلاصه بیشتر از همه شرمنده خودم شدم و بنا به توصیه ی دوستم از ادامه ی بحث انصراف می دهم تا از خیل انصراف دهندگانِ این روزها عقب نمانم.(باز هم نیشخند)

باشد که با دعای شما عزیزانِ دل همان نگاه یا نمیدانم نیم نگاه را تشخیص بدهیم... خسته شدیم از بس تشخیصشان نمی دهیم و بیخودکی عاشق نیستیم.


هرچه نداشته باشم اعتماد به نفسم خداست.


الی ماح
۰۴ دی ۸۹ ، ۲۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
امروز کیلیپس عزیزم درحالیکه سوار تاکسی می شدم بر اثر اصابت با چارچوب درب ماشینِ مورد نظر بشکست و تو گویی دلم هم با همان کلیپس طلاییِ زیرخاکی شکسته شد.

طی 2 ماهه گذشته 4 عدد کلیپس گرانقیمت و زیبا را راهی دیار باقی نمودم البته که دست تنها نبودم ، یکی را برادرم چشم دیدن نداشت و زیر پا خرد کرد ،دو تای دیگر را پسر 18ماهه برادرم در زورآزمایی نا برابر شکست داد.این آخری هم که جگر گوشه ام بود طفلک...


به قانون های کائناتی اعتقاد دارید... مدت هاست دلم می خواهد یک کلیپس نو بخرم ولی داشتن یک مجموعه ی کامل از آنها مرا منصرف می کرد... گویی در ناخود آگاهم آرزوی از بین رفتنشان را کرده باشم در زمان کوتاهی همه را از دست دادم ..

و اگر در اولین فرصت برای خرید مراجعه نکنم، گیسوانم زیر روسری آشوب و بلوایی به راه می اندازند که نگو.......


گیسوانم بر صحنه پر آشوب باد

  رقصی آزاد را تجربه می کنند

آنان نیز مانند من زندگی غم باری داشته اند.

      مادام در حصار.........(27/1/1386)


تو در راهی.

من رسیده ام.

اندوهی در چشمانت نشست، رهروی نازک دل!

میان ما راه درازی نیست: لرزش یک برگ.

(سهراب سپهری)

پ.ن1: در آذر ماهی که گذشت.. بیشترین پست رو در تمام 3-4سال عمر وبلاگ نویسی ام نوشته ام.

پ.ن2:جویباری خواب می بیند مرا..... من هم جویبار را خواب می بینم.

/مبادا  قلب کوچک تیر خورده ای نماد رابطه مان باشد./


الی ماح
۲۷ آذر ۸۹ ، ۰۵:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دیشب دسته ای از جلوی خونمون رد میشد که در واقع کاروان نمادی حسین و یزید بود.

کاروان "حسین" با یک گهواره و یک عالمه بچه های کوچولوی سبز پوش و چهارتا فرشته که ندونستم اون وسط چیکار میکنن ولی حسابی دلم رو قلقلک دادند. دوتا مرد قوی سبز پوش و یک شیر که از کودکی میشناسمش.

لشگر یزید بود و لباسهای سفید و طلایی و تاج بر سر. دست آخر یک دسته موسیقی سنتی که جینگ جینگ جینگ صدا میده ، بدون سینه زن و زنجیر زن.

از کنار دسته ی دیگه ای میگذشت که چهارتا علامت بزرگ داشتند که دست کم پانزده نفر دور و بر هر کدومش هی میکنند و مواظبند که به سر و ماشین مردم نخوره،راه رفتن کسی که گردنش رو زیر علامت خم کرده بود به نظرم مضحک میومد،قیمت های میلیونی این علامت ها و شباهتشان به صلیب بماند،همیشه به انگیزه ی عجیب این جوونک ها فکر میکنم و چیزی دستگیر ذهنم نمیشه. مثلا قدرتشان را به رخ بقیه می کشند..(تقریبا 60نفری سرگرم حمل این اهن پاره های تزیین شده بودند)

به این فکر می کنم اگر اون روز "عباس" مجبور بود چنین علامت مسخره ای را به دوش بکشه چه می شد؟؟؟

پشت سر 15نفری طبل و سنج میزنند و ادم بزرگای سینه زن به 20 نفر هم نمیرسید.

تقریبا میشه گفت از هر دو نفر یکی موبایلشو روشن کرده و ازین کارناوال فیلم می گرفت. فیلم هایی که شاید حتی یکبار هم تماشا نشوند.

ایستگاه های صلواتی هم که رشد قارچی دارند و فقط چایی می دهند و با دود اسپند ریه های ناراحت ما را ناراحت تر می کنند.

طبل هایی که قطرشان از قد من(171cm) بلندتر هستند باز با قیمت های میلیونی...... بگذریم از پول های هنگفتی که می تواند زندگی تعداد چشم گیری از همون جوونک ها را زیر و رو کنه ولی خرج 355 روز در انبار ماندن و 10 روز نمایش در خیابان می شود.


به حال و هوای متفاوت محرم امسال دقت کرده اید... چقدر از وهم عاشورایی دور شدیم و به عشق نزدیک تر؟؟؟؟ این دل دله های عشق ورزانه رو مدیون مختاریم و بس....

پ.ن1:اگر خدا بخواد این آخرین مطلبی ست که در تاثیر حال و هوای این روزها مینویسم.

پ.ن2: دیروز با سوال دوستمون "یک دبیر" دوباره یک نگاهی به "شهریار کوچولو "ی معروف انداختم. حالا که نوشتن پستم تموم شده دیدم راست می گفت ادم بزرگ ها اهل عدد و رقم هستند و همه چیز را با حساب کردن می سنجند....

پ.ن3:مسیح گفت: برای رسیدن به ملکوت اعلی باید کودک شد.

پس در این روزهای باقیمانده فقط از دیدن این کارناوال ها مثل کودکان ذوق زده خواهم شد و در فضای متفاوت و آزاد آن نفس خواهم کشید.


رفتیم تا بعد از دهه؛ اگر دلتان لرزید ، اگر بغض کردید، اگر رقیق شدید ، اگر توی دلتان داغ شد، اگر تشنه تان شد، اگر جرعه ای نوشیدید، اگر مثل پروانه سبک شدید... مرا هم دعا کنید.


الی ماح
۲۱ آذر ۸۹ ، ۱۹:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حسین هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید... 

...... صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، یکماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

 چون وقتی محرم می‌آید...  

قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری ...!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

 چون وقتی محرم می‌آید...  

فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

 چون وقتی محرم می‌آید...  

آقای ....... تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

  

چون وقتی محرم می‌آید...  

قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

  

چون وقتی محرم می‌آید...  

سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌های عزاداری اسفند دود می‌کند!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

  

چون وقتی محرم می‌آید... 

نیما پشت ماکسیمایش می‌نویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود!

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

چون وقتی محرم می‌آید... 

جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می‌دوشد!

 حسین (ع) هنوز مظلوم است

  

چون وقتی محرم می‌آید...  

به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!

  

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

 چون وقتی محرم می‌آید...  

حاج آقا ..........، ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا می‌کند!

 

 حسین (ع) هنوز مظلوم است

  

چون وقتی محرم می‌آید...

  هیت امنای مسجد ...علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند !

 

حسین (ع) هنوز مظلوم است

 

 

  چون وقتی محرم می‌آید...

 کل یوم عاشورا

  یعنی...۱۰ روز و شب ...غم گریه

 کل ارض کربلا

 یعنی...چند مسجد و چند تکیه !

 حسین (ع) هنوز مظلوم است

 چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد

 او هم می‌رود

تا سال بعد !

تا یاد بعد

الی ماح
۱۶ آذر ۸۹ ، ۱۷:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بدون شرح.

الی ماح
۱۵ آذر ۸۹ ، ۰۹:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

عاقبت بازی با بچه درسخون ها....


روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند

متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد. 

همه پنهان شدند الا نیوتون ...

 

نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد. دقیقا در مقابل انشتین. 

انشتین شمرد 97, 98, 99..100…

 

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون  در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون بیرون(سکسک) نیوتون بیرون(سکسک)

 

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.

او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم...

...تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست...

 

..نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام... که منو نیوتون بر متر مربع میکنه  .........

...از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد بنابراین من پاسکالم  پس پاسکال باید  بیرون بره (پاسکالسکسک)

الی ماح
۱۲ آذر ۸۹ ، ۱۷:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
آنگاه که پلک های سرد و سنگینت را زیر برف بالا کشیدی و در چشمانم زل زدی ، عسل چشمانت شهد زندگی ام شد .....

تو را با همان شال اناری در دلم ثبت کرده ام و با همان انگشت های کشیده و لاک سرخابی بر ناخن های یخ زده ات...

هر چقدر پاهایم در برفِ خیس و سنگین فرو می رفت دلم از زمینِ سرد دور و دورتر می شد.

تو گذر کردی و سرچشمه ی برف خشکید.... خورشید برآمد و دل من هنوز شعله ی همان 60 ثانیه را گرمابخش خانه اش می داند...

خورشید در برابر تو ، کوچکی بیش نیست... الهامِ من باز ازین گذر بگذر  تا برفی ترین روز خدا جوانه حضورت در دلم را آبیاری کند...

نه ، پیچیدگی عشق را باور ندارم.... من بی چک وچونه ،بی حرف بیش و پیش ،عاشقت هستم.

نامه پیچیده ی بالا که خواندی و سر در نیاوردی محض شرکت در مسابقه ای بود وبلاگی... به دل نگیر .. عشقِ من ، این جمله ی تاکیدی من برای توست؛ روزی هزار بار با خود بگو:

مرد ترین مردِ زمین عاشق من است پس از کمال الوهیت باطن زمین و زمان برخوردارم.


پ.ن: توجه کنید آهنگ وبلاگ ضمیمه ی عاشقانه ی من  است.

پ.ن2: مسابقه‌ی عاشقانه نویسی   اینجا کلیک کنید.


الی ماح
۰۵ آذر ۸۹ ، ۱۲:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
این مطلب رو در افتتاحیه اینترنت موبایلم براتون میزارم، زندگى با سرعت عجیبی به طرف سرعتى شدن پیش میره و لاجرم با کمی مکث از قافله دنیا عقب میمونیم/ تصور میکنم باید نمونه ی فرضى کارآگاه گجت رو الگوى خودمون قرار بدیم. انسان همه چی سرخود.. حرف زیاده ولی انگشت شصت نباید جور 9تاى بقیه روهم به دوش بکشه...
الی ماح
۰۳ آذر ۸۹ ، ۲۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
مثل همیشه می دانم که یک ربع ساعتی دیر می رسم ولی در نهایت آرامش در صندلی گرم اتوبوس فرو رفته ام و بیرون را تماشا میکنم... یک تاکسی سبز موازی با ما در حرکت است.

راننده اش در حین رانندگی کمی به جلو خم شده است. دقت می کنم می بینم تخم مرغ آب پزی در دست دارد و با کمال سلیقه پوستش را جدا می کند.

با خودم می گویم حتما صبح زود از خانه بیرون می آید و صبحانه نخورده شروع می کند به کار و کسب روزی حلال...

کمی حسودی ام می شود .. به آنهمه اراده و پشتکار.. که من هم دارم ولی خب شکلش فرق می کند. به تنظیم وقت فکر میکنم، به اینکه قورباغه بزرگه را اول قورت بدهم، به قانون 80-20 ، به تقس کار به کارهای کوچکتر ،به تمرکز.. به 10دقیقه بلند شدن از روی صندلی وسط روز، به قانون هایی که دور تادورم را گرفته اند و گاهی کاری برای انجام دادن ندارم....

اتوبوس می ایستد ،تا پول خردی جور شود و 125 تومان را از اینهمه هزار تومانی کسر کند ،این پا و اون پا می شوم.

ساعت را نگاه نمیکنم. حرکت می کنم. ویترین ها را هر روز می بینم ولی هنوز که همه شان را از حفظ نشده ام،پس توجه ام به همه شان هست... تابلوی بیمارستان را تازه امروز دیده ام پس از 30روز تمام... و خداوند بیماری من را شفا می بخشد...

آسانسور هم که بماند هر روز مرا جز می دهد تا به طبقه چهارم برسد.. انگشت سبابه دست راستم را که روی لنز دستگاه می گزارم 9:12 دقیقه را نشان می دهد.

به تخم مرغ پخته فکر می کنم که سرد شده، نمکی میشود و با چند بار بالا پایین شدن دندان ها از عرصه وجود محو می شود و امید جوجه شدن را برای همیشه با خودش به معده ی راننده ای می برد.

به نخم مرغ رنگی های شب عید که قدیم ها با پوست پیاز رنگ می کردیم و حالا سفالی اش را می خریم و خوردنی نیست فقط شکستنی ست....

به تخم مرغ پز فکر می کنم و تجملاتی که دور تا دور ما را گرفته است.. به وسایل برقی که زندگی مان را احاطه کرده اند .. به یارانه ها که اعمال می شود و برق گران می شود و تخم مرغ پزو پاستا پز و ... همه بیکار می مانند گوشه ی کابینت....

به کابینت ساز فکر میکنم که صبحانه اش را در خانه میخورد یا حین کار پوست تخم مرغش را می شکند...


و اگر همینطور به این فکر کردن ادامه بدهم ساعت 6 می شود و من هنوز در مسیر آمدنم مانده ام....


پ.ن: چه املتی شد.

پ.ن2: به لوگوی مسابقه عکاسی فقر در سمت چپ مطلب بالای لیست دوستانم هم سر بزنید بد نیست.


الی ماح
۳۰ آبان ۸۹ ، ۰۷:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
کارمان را عوض کردیم.......

یه ضرب المثلی هست میگه... کاسه جایی رود که قدح برگردد.... اون کاسه منم...

خدارو شکر راضی ام فعلا ،هم با رشته و روحیه ام سازگاره و هم بدی های شغل قبلی رو نداره....

ادم وقتی کار میکنه وقت نداره دل گیر بشه از زمونه.. جالبه بدونید طی پنج ماهی که بیکار بودم خیلی بیشتر از همه وقتهایی که کار داشتم پول خرج کردم... شاید اسمش ولخرجی باشه..شاید هم خاصیت بیکاری همینه.. فرصت بیشتر برای خرج کردن.... گردش و تفریح و شاپینگ بیشتر.....

شغل قبلی هرچند با رشته تحصیلی همایونیمان تطابق داشت ولی بنظرم در ایران به مثابه مامور خریدی می ماند ... میروی می نشینی می گویند می نویسی می اوری..همین حق کم و کاست هم نداری...نامش را گذاشتند  امانت داری پدر سوخته ها...

ولی شغل فعلی نوچ ، دل ها را بهم پیوند می زند. پیامی می فرستیم بازخوردی می گیریم تحلیلی میکنیم، دلی خوش میکنیم به ارتباط .....خبری می خوانیم.. تلفنی می زنیم.. نظری میپرسیم... مسابقه ای راه می اندازیم.....خبری می فرستیم...

جالب شده ، شده ایم فروشگاهی که مامور ها برای خرید می ایند و راضی هستیم...عجب!


باشد که تا همیشه  ارتباط ها جوان بمانند....(شعار رو کیف  کردی؟)


پ.ن: پول گاهی نمی گذارد به دنبال شغل مناسبمان برویم..

داشتنش با نداشتنش فرقی نمیکند،نمی گذارد به دنبال شغل مناسب برویم.

پ.ن2: به اگهی جام هفت سنگ ،همین سمت چپی هم توجه کنید.


الی ماح
۰۸ آبان ۸۹ ، ۱۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر