حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب
کلاغ.. پرنده ای سیاه با عمر طولانی... علاقه مند به  جمع آوری  اشیاء براق... صدای خروجی: قار قار...

تخمگذار و با پاهایی که در قصه ها به زشتی تعبیر میشود...

نزدیک به چهل گونه مختلف دارد که کلاغ ابلق و سیاه و هندی و کلاغ لاشه از معروفترین آنهایند... همه چیز خوار است و...

کلاغ در قصه ی روباه و پنیرش.... قصه ی تقلید راه رفتن از کبک... و چند قصه دیگرو در پایان تمام قصه های ایرانی سر و کله اش پیدا میشود.. پیدا می شود ولی به خانه اش نمی رسد.

کلاغ نماد خبرچینی و صدای بد و عمر بیهوده ی بلند و end سیاهی و خیلی چیز های بد در فرهنگ عامه ماست.

به قول "سهراب":

من نمی دانم 

  که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است

                                           و کبوتر زیباست

  وچرا در قفس هیچ کسی کرکس(کلاغ؟!) نیست

  گل شبدرچه کم ازلاله ی قرمز دارد

  چشمها را باید شست

  جور دیگر باید دید

  واژه ها را باید شست

  واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.



فکر میکردم اگر کلاغ نبود... واقعا زندگی ما چه تغییری میکرد.... اینکه در چرخه حیات تاثیر داره بماند... مثل خیلی چیزهای دیگر که از حکمت بودنشان بی خبریم.. فقط صدایی یا تصویری که به تعبیر بعضی ها زشت است کم یا زیاد می شد....


قبل تر ها می گفتند صدای کلاغ شوم است... ولی بعد از نمیدانم کدام فیلم بود که ماهیتش تغییر کرد و حالا اگر اول صبح صدای کلاغ را بشنوی تعبیر به خوش شانسی در آن روز می شود...



به همین سادگی یکی از کاربرد های بدش به خوبی تبدیل شده....


اگر کلاغ نبود؛ چه کسی خبر میاورد؟ چه کسی قصه را تمام می کرد؟ چه کسی با چهل کلاغ دیگر خبرسازی میکرد؟ موی پر کلاغی چه معنی داشت؟ چه کسی در کارتون ها اشیاء قیمیتی را می دزدید؟




پ.ن:غروب ها ، قارقار کدام جاندار حس پاییز را در دلم می ریخت؟!!/اگر کلاغ نبود./


شما بگو؟

الی ماح
۲۷ مهر ۸۹ ، ۱۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


پ.ن: بودی؟
الی ماح
۰۴ مهر ۸۹ ، ۱۱:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

از کوزه همان برون تراود که دروست./سه متن نیمه کاره اینجا سیو(ذخیره) کرده ام.

نتیجه میگیریم: این روزها ذهنم سیال شده. در فضا میگرده ولی هیچ بار مثبت یا منفی نداره.... نه عشق نه نفرت.... نه دغدغه نه حسرت....  نه ترس و نه بشارت....

حالا چرا سیال؟ تو خیابونا با ادمها میگردم.. حرف میزنم .. تماشا میکنم .. میگم .. می خندم.. ولی نمی تراود از این کوزه حتی قطره ای اب.


شاید هم به اشتباه خودم رو کوزه میدانستم.... ولی ظرف پلاستیکی بیش نیستم. پلاستیک که حتی نازکترینش میتونه بهترین عایق باشه.... منم احساساتم رو عایق کردم مبادا باز هوا بخورد .. هوایی شود... هوای کسی را داشته باشد و دردسر ساز شود....


نمیدانم داستان کوزه سزاوارتر است یا داستان قلک پلاستیکی!!

یا احتمال سوم؛ ظرف پلاستیکی که تهی ست.

ذهن من ترسو شده.

پ.ن: ندارد.

الی ماح
۲۹ شهریور ۸۹ ، ۱۸:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

همیشه از سفید شدن موهام میترسم چون یه روزی مجبور میشم برای پنهان کردنش از آیینه،  از خودم و از دیگران رنگش کنم. یعنی بیشتر از رنگ کردن مو میترسم. یعنی از رنگ کردن مو خوشم نمیاد. تصور میکنم خیلی زشت خواهم شد و ازون بدتر که باید هر دو هفته یکبار رنگ ریشه مو رو تمدید کرد.

به این فکر میکنم زنهای ایرانی چه استعدادی داشتند برای اروپایی و امریکایی بودن. چه علاقه ای دارند به رنگ موهای روشن و خیلی روشن  اونهم از نوع هرچه غیر طبیعی تر..

چقدر این مو رنگ کردن ها رابطه داره با خضر و حنای سنتی و معروف! نمیدونم ولی اینو میدونم ما که بچه بودیم فقط زنهایی که چند سال از ازدواجشون گذشته بود موهاشون رو رنگ میکردند ولی الان هر دختر بچه ای که 14-15 سالگی رو رد میکنه دقیقا با مد روز (؟) هر ماه به رنگی در میاد..

یاد ناصرالدین شاه میوفتم و شیفتگیش برای موهای طلایی زنان اروپایی و دنبال ریشه های تاریخی این جریان میگردم.

چقدر پیدا کردن یک چهره شرقی و اصیل ایرانی  این روزها سخت شده .

چند سال پیش برای تفنن کلاس ارایشگری میرفتم ، یکی از معدود نکاتی که یادم هست اینکه رنگ موی جوانتر ها باید تیره تر باشه و هرچه سن بالاتر میره رنگ مو روشن تر میشه. البته یکی از دلایلش اینه که موهای سفید رو به سختی میشه با رنگهای تیره پوشش داد. ولی نکته اینجاست که این اصل دقیقا به شکل عکس در شهر و دیار ما انجام میگیره. جوانان بور و بلوند ، مسن تر ها سیاه و فندقی...

همه ی خوب و بدش یکطرف ، درد و رنج غیر قابل تحملش که دکلره(بی رنگ) کردن موها داره مخصوصا اگه بخواهی به شکل مش(تکه ای یا سوزنی) از کلاه در بیاری یک طرف. بماند هزینه های گزافی که آرایشگرها با توجه به هزینه فیس و افاده خودشان هر روز بیشتر و بیشتر می کنند. (موی متوسط ،بلندی تا سر شانه 40 تا 80 هزار تومان برای رنگ ساده)

خیلی هایی که از من کوچیکترند ده ها موی سفید دارند و به خیالشان نیست ولی دومین موی سپیدم دیروز متولد شد و من کمی نگرانم.


خدایا این موهای قهوه ای معمولی رو از من نگیر.... به حق این شبهای عزیز بلند بگو... آمین.


توضیح و پوزش: کامنت دونی فیلتر شد چون بعضی ها انسانیت ندارند و حد و مرز شرف رو نمیشناسند.


الی ماح
۱۲ شهریور ۸۹ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 تکرار این قصه عادت بغض کردن و شکستنش را در من از بین برده است... قصه ی گمان عاشقی و در پی اش پشیمانی.

چه کسی دوستت دارم گفتن را ورد زبان این هر کسان کرده؟ چه کسی خواستن را دلیل بر حق عاشقی شمرده است؟

خوشابحال موش های سپید آزمایشگاهی که هرچه هستند نمونه آماری آزمون و خطا در عشق نیستند.

الی ماح
۲۶ مرداد ۸۹ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
نسیم میوزد اداره جات دولتی تعطیل... نم نم باران میزند اداره جات دولتی تعطیل....

اینهم ماه رمضان.. ساعت کاری از 9 تا 2.... اخه به کدام بهانه؟ اذان مغرب که بعد از ساعت 8 شبه...   6ساعت اختلاف نه به ترافیک ربط داره نه به هیچ چیز دیگه....


مفتی اعظم مصر از دانشگاه الازهر گفته .. هرکس به بهانه روزه داری از کارش کم بذاره روزه اش باطله....


رحیم مشایی: نماد اسلام در جهان،ایرانه....

ما به کجا میریم؟؟؟



اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک.


الی ماح
۲۳ مرداد ۸۹ ، ۰۹:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
همیشه میگن عاشقی بد دردیه.... ولی من میگم عاشق نشدن بد دردیه....


من مریضم عاشق نمیشم.


دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری؟!

سفر یک روزه تا مشهد حالمو جا میاره..


نمی ترسم اگر گاهی دعامون بی اثر میشه/همیشه لحظه آخر خدا نزدیک تر میشه



الی ماح
۲۶ تیر ۸۹ ، ۲۰:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
این روزها باز سوال و جواب از وجود یا  عدم دین! خدا! مذهب! بهشت! جهنم! آخرت!

شک و تردید ، ایمان و بی ایمانی، چه کنم کنم؟؟؟؟


ناگهان توی کوچه ای پیچیدم که سر تا سرش رو کاغذهای رنگی آذین بسته بودند. نا خواسته لبخندی بر لبم بنشست و دانستم کوچه ارایش جشن تولد مهدی موعود را بر چهره دارد... با تمام دو دلی هایم قند و نباتی در دلم آب شد که نگو.... از دیدن کوچه ی اراسته ذوق کردم، برای دقایقی شک را کنار گذاشتم و ایمان آوردم.

فاصله ی اعتقاد تا خرافات، مردم معتقد متمدن تا چشم و گوش بسته هایی که پیرو اجدادشان هستند، درست تا نادرست، فاصله تار مویی بیشتر نیست.


اهدنا الصراط المستقیم.


الی ماح
۲۵ تیر ۸۹ ، ۰۸:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دوستی؟ رفیقی؟عاشقی؟ ده ماه و چند روز از اخرین باری که همو دیدیم گذشته..

حالا که گذری راهت به شهر ما افتاده نمیکنی بیایی و یک ساعت رو با دوست قدیمیت بگذرونی... بعد از کلی گله و شکایت ،به خودت زحمت دادی از اونور شهر که رد میشی منو  ببینی...

نیم ساعت تو خیابونها می چرخیم و ناگهان خیلی زود وقت رفتن میشه..

زیاد که حرف نزدیم، موزیک گوش کردیم ...این تقدیم به تو و اون تقدیم به من...

ولی خب گلوم به تلخی میزنه، زبونم خشک شده.. برای اینهمه دوستی دریغ از یه چکه آب...

پول تاکسی رفت و امدم به اضافه لوازم ارایشی که خرجت کردم  5.000 تومانی شد...

هیچی نمی گم ،یه خداحافظی ساده...

دیدنت با ندیدنت فرقی نداشت... دلم هنوز برات تنگه، دلت هنوز هم برام تنگه...


تعطیلات ما بعد التعطیلات.

باز هم ازین تعطیلی های کذایی و بی برنامه....فقطبه بهانه گرما و صرفه جویی در برق و اب و...

کارخانه و کارگرها و نیروهای مسلح که انرژی مصرف میکنند و در بدترین هوای ممکن کارهای سخت انجام میدهند و گرمشان می شود و نمک بدنشان ممکن است مشکل ساز شود تعطیل نیستند... برای چه تعطیل شوند!؟

کارمندهای دولتی و سازمانها و ارگانها و وزارت خانه ها تعطیلند طفلکی ها چقدر زیر کولر گازی سرما زده بشوند اخر...؟

بازاری ها اعتصاب می کنند.

امریکا و اسراییل دندان تیز میکنند.

دو روز تعطیلی بی برنامه همیشه در ایران مشکوک است. این بار علاوه بر مشکوک بودن عدالت اجتماعی خفنی را هم به نمایش گذاشته است.


پ ن: تا کی خودمان را بی خیال نشان دهیم؟ هوم؟



الی ماح
۱۹ تیر ۸۹ ، ۱۶:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ازدواج هم پدیده عجیبی ست. یک فرد برای مزدوج شدن باید از خانواده ای که دست کم 20 سال برایش زحمت کشیده اند دل بریده و باقی عمرش رو با کسی که تابحال برایش غریبه بوده سپری کنه... از خودم می پرسم خداوند چه نیرویی بین دو نفر قرار میده که می تواند بر جاذبه خون آنها اثر کنه؟؟!! با هم بودن از یک شب شروع میشه ،شبی که برای همه مهمان ها سراسر شادی و خوشی ست و برای بعضی از زوج ها هم همینطور. ولی بعضی زوج ها حتی از مهمترین مهمونی عمرشان لذت نمی برند. میلیون ها تومان پول خرج میشه ، ده ها نفر دچار زحمت و سختی میشوند. اما چیزی بجزء غرولند و خستگی و حرص و جوش وجود نداره... هرچه بیشتر به اطرافم، زوج ها، مراسم های عروسی و زندگی ها نگاه می کنم، بیشتر از این کار می ترسم. این الزام زندگی و بند و بساطش برایم هیچ جاذبه ای ندارد. خیلی حرف ها میشه کلمه کرد ولی دست و دلم به کیبورد نمیره.

الی ماح
۱۳ تیر ۸۹ ، ۱۴:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر