که
تورا جا می گذارم گاهی..
سر یک خیابانِ اشتباهی./
تو اما اشتباهی تنهایم مگذار.
باید تورا پس انداز کنم، نگاهت را،دستانت را، بوسه هایت را، صدایت را.... برای این آخر هفته های لعنتی.
که
تورا جا می گذارم گاهی..
سر یک خیابانِ اشتباهی./
تو اما اشتباهی تنهایم مگذار.
ارزان که باشد
دل را می زند...
حتی من./
+ من حوای بی حواسی هستم که تو را جا می گذارم گاهی، سر یک خیابانی که نباید...
انگار شکسته بالم، میشه ببندی بالمو؟!!!
نشسته ام اینجا.. از بالکن کوچه رو تماشا می کنم... صدای بوق ماشینا و شادی مردم تو گوشمه...
دارم به این فکر می کنم که کاش پولامو جم وجور کنم .. یه جا اجاره کنم و یه چای خانه راه بیاندازم و فقط نوشیدنی ایرانی.. چایی و دمنوش و شربت و عرق سرو کنم... با بستنی سنتی و نون فطیر با سرشیر و عسل برای عصرانه..
دارم به این فکر میکنم... چه شغل بدی داریم ما ها.. صبح می روم می نشینم پشت کامپیوتر و کارهای تکراری و چشم می دوزم به مسنجر و لیست به روز شده های بلاگفا......
من باید یک کافه راه بیاندازم و آن را با چوب و صفحات کتاب و روزنامه دکور ببندم... کافه ام را بعد از خواب سیر صبحگاهی باز کنم و بعد از تاریکی هوا طی بکشم کف را...
پارچ آب را اکه از لیموی تازه و زیتون و آلبالو معطر شده بشویم و بگذارم برای فردایش...لیوان ها و استکان ها را با سفید کننده بشویم و برق بیاندازم...
هرکس تنها شد.. تشنه شد و گرسنه شد به چای خانه ام سر بزند... بیاید تا آرامش بگیرد از من... منی که محبت در وجودم قل قل می کند و نمی داند کجا خالی شود...
+ قماربازاینجا
+ خواست گاراینجا
+ مفروغاینجا
+ معلقاینجا
+ گنج منجاینجا
گاهی دلم می خواهد دنیا به اندازه اتاقک یک اتومبیل کوچک باشد، انقدر کوچک که فقط منو تو در آن جا شویم، چرخ فرمان را در دست بگیری، هم حواست به مسیر باشد، هم مرا نگاه کنی، لبخند بزنی و آواز بخوانی، هر وقت خواستیم صدای موسیقی را بالا ببریم و هروقت صدای هم را خواستیم صدای موسیقی را پایین بیاوریم...
من فقط بنشینم کنار دست تو، حواسم به کمربند ایمنی ات باشد، به اینکه تشنه نشوی، گرسنه نشوی، خسته نشوی، زیبایی های جاده را نشانت بدهم، با تو هم صدا آواز بخوانم، لبخند بزنم و تو را تماشا کنم..
اگرهم لازم شود می ایستیم، با لبخند، باک بنزین را پر می کنیم، باد لاستیک هایمان را چک می کنیم ، نفس عمیقی می کشیم و دوباره به راه می افتیم.. فرمان را تو به دست بگیر، من حواسم به تو هست.
پس از سفر های بسیار و
عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم، بادبان برچینم، پارو وانهم
سکان رها کنم، به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو بگیرم
آغوشت را بازیابم و استواری امن زمین را زیر پای خویش.
..........
مارگریت بیکل
ترجمه احمدشاملو
+چشمای منتظر به پیچجادهدلهره های دل پاک و ساده پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس..
+البته فانتزی ذهنم به اندازه عکس هم فانتزی نیست :تیر
+شهردار آینده تهران :اینجا
+این سایتم ببینید:
مرد بودن در این زمانه سخت شده..خیلی سخت. پدر بودن از آنهم سخت تر.. آلودگی هوا و آلودگی صوتی.. فشار کار و رقابت های کاذب محیط های اداری.. قیمت های روزانه طلا و دلار و بنزین.. اخبار تحریم ها.. اخبار بلاهای طبیعی و کشتارهای بی حد در تمام دنیا.. ترافیک.. اجاره خانه.. شهریه مدرسه و دانشگاه.. عوض شدن هفته به هفته ی مد لباس.. موبایل ها و تبلت ها و ال سی دی های به روز دنیا .. جهیزیه یک دختر دست کم ۳۵تومان.. دام های اعتیاد و بی بندو باری در کمین جوانان.. رضایت صاحب کار و رییس.. رضایت صاحب خانه.. رضایت پدر و مادر و خانواده.. رضایت همسر.. رضایت فرزندان..
رضایت از خود!!؟
مرد بودن در این روزها خیلی سخت است و پدر بودن از آنهم سخت تر.
این روز بر مردان واقعی عرصه ی زندگی گرامی و خوش باد.