حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

همه ی زندگی که آدم هایش نیستند، گاهی یک محله، گاهی یک تکه زمین، گاهی یک تکه از آسمان، گاهی نمایی از یک شهر، گاهی یک پنجره، گاهی یک قالیچه، گاهی بشقاب های چینی، گاهی یک گل سر، گاهی چنتایی عکس، یک مزه، یک دمای خاص، یک بافت ساده، یک دستخط... گاهی اینها می شوند همدم ما و ما ناخواسته بهشان وابسته ایم و با تک تکشان عمر می گذرانیم.

گاهی در خانه ای که مهمانیم به یک تابلو چنان دل باخته ایم که بیش از صاحبخانه دلمان را تنگ می کند. گاهی جای خالی مادر بزرگی را با کاسه های چینی سرخ رنگش پر می کنیم. گاهی نمی دانیم از کی و کجا ولی دلمان بدجور بسته شده با یک رایحه. 

این همان انسان بودن است، بدون نام گذاری و به یاد سپردن این گاهی ها، با ایشان زندگی می کنیم، حس می کنیم و پرورش می دهیم.

به اشیاء، زمان ها، خاصیت ها، صفت ها و اثر ها عاری از خالقشان نگاه کنیم، عاری از هم زمانی شان با انسان های دیگر، عاری از وابستگی شان یا وجه مالکیتشان توسط دیگری..

برای من شاید یک عصر تابستانی، روبروی دریچه ی کولر آبی قدیمی مان، لذت بخش تر و خاطره انگیزتر از یک عالمه "با آدم ها بودن" باشد.

برای شما چه چیزی بدون حضور "انسانی" می تواند دلچسب باشد؟

الی ماح
۱۰ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صورتم را می گردانم، تو در قفایی و من به ظلمت و تاریکی روبرو پیش می روم، جاده خالیست از هر مسافری، شب فرا رسیده، تنها مهتاب روشنگر این رفتن است.. تو هستی ولی نه دوش به دوش ِ من.. گویی خیال بودنت رویایی شیرین بود در خواب و بیداریِ صبح  روزهای تعطیلی.. گویی گمان با من بودنت از خیال من بالا رفته بود همچون گیاه عشقه بر درختی تنومند، خیالی که آفتاب را از من می گرفت و سراسرم می شد تو...
ولی آموخته ام خیال ها در گذرند.

خیال همچون رقاصه ای می ماند، که می تاباند خود را و شکل می سازد، شکل و موجی که می گذرد و لحظه ای بعد رقاصه آرام می گیرد، لباس عوض می کند و می آید سر میز و با من به گپ روزانه می نشیند.

+آدمیست دیگر... گاهی باید گل بگیرند دلش را.

الی ماح
۰۸ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
امروز  یک رویاست! برای ما.

فردا!

همین را هم نخواهیم داشت.

الی ماح
۰۲ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
من اگر پادشاه عالم بودم، می گفتم تا عشق را از همه ی لغت نامه ها ی جهان جمع کنند و بجایش بنویسند: "کشک"

الی ماح
۲۸ تیر ۹۱ ، ۱۵:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دنیا، دنیای شیرین شیرینی ها و شیرینی دادن هاست، تولدمان شیرینی دارد، دندان درآوردنمان شیرینی دارد، مدرسه رفتنمان شیرینی دارد، کلاس اول تمام شد شیرینی، به سن تکلیف می رسیم شیرینی، ابتدایی تمام شیرینی، راهنمایی تمام شیرینی، بلوغ شیرینی، دیپلم شیرینی، دانشگاه شروع وتمام شیرینی، سربازی شیرینی، ناخن کاشتی شیرینی، گواهینامه شیرینی، ماشین خریدی شیرینی، خونه شیرینی، گوشی شیرینی، موهاتو کوتاه کردی شیرینی، نامزد کردی شیرینی، عروسی شیرینی، سالگرد شیرینی، بچه دار شدی شیرینی، بچه ات دندان درآورد شیرینی دارد، مدرسه رفت شیرینی دارد، کلاس اولش تمام شد شیرینی، به سن تکلیف می رسد شیرینی، ابتدایی تمام شیرینی، راهنمایی تمام شیرینی، دیپلم شیرینی، دانشگاه شروع وتمام شیرینی، سربازی شیرینی، گواهینامه شیرینی، ماشین خرید شیرینی، خانه بخرد شیرینی، نامزد کرد شیرینی، عروسی کند شیرینی، سالگرد عروسی اش شیرینی، بچه دار شود شیرینی...

وقت مردنمون هم ازمون شیرینی می خوان... حالا به یه شکل متفاوت.

الی ماح
۲۵ تیر ۹۱ ، ۰۶:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دلم‌ می‌خواست‌ در عصرِ دیگری‌ دوستَت‌ می‌داشتَم‌ !

در عصری‌ مهربان‌تَر و شاعرانه‌تَر !

عصری‌ که‌ عطرِ کتاب‌ْ ،

عطرِ یاس‌ْ و عطرِ آزادی‌ را بیشتر حِس‌ می‌کرد !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصرِ شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌ !

در عصرِ هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌های‌ نوشته‌ شُده‌ با پَر

و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارَنگ‌ !

نه‌ در عصرِ دیسکو ،

ماشین‌های‌ فِراری‌ و شلوارهای‌ جین‌ْ !

 

دِلَم‌ می‌خواست‌ تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌ !

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان‌ِ دریایی‌ حاکم‌ بودند !

عصری‌ که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود ،

از آن‌ِ موسیقی‌دان‌ها ،

عاشقان‌ ،

شاعران‌ ،

کودکان‌

و دیوانگان‌ !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بَر گُل‌ُ شعرُ بوریا وُ زن‌ سِتَم‌ نبود !

ولی‌ افسوس‌ !

ما دیر رسیدیم‌ !

ما گُل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌ ،

در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌ !


نزار قبانی / از کتاب: "تمام کودکان جهان شاعرند" /ترجمه: یغما گلرویی

*تقدیم به تمامی کسانی که در عصر اتم و رایانه هم می توانند دیگری را دوست داشته باشند.

الی ماح
۱۹ تیر ۹۱ ، ۱۷:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فصل انگور که گفتم بیایی، حالاست

غوره ام اما هنوز

جامبیاور

شراب نشوم، آبغوره که می توانم شد

جان ندهم برایت، قلب که می توانم به نامت کنم..

***

فصل انگور است

آهای تویی که غوره نشده، مویز می شوی...

پس کوشراب ات؟!

کنایه ای برشعررحمان عباسی: قرارمان فصل انگور/شراب که شدم تو جام بیاور من جان..

+گزش

الی ماح
۱۲ تیر ۹۱ ، ۰۴:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
الی ماح
۰۴ تیر ۹۱ ، ۰۷:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
چه حکایتی ست؛ اینکه در تمام کوچه ها و خیابان های این شهر، توقف ممنوع است!

حرکت مدام خسته می کند مرا، گاهی باید ایستاد.


بیهوده گفته اند مسیر خانهیک دوست،هرگزطولانینیست.

پ.ن:مرا می بخشد؟؟؟؟آن پروردگاری که شاعر را، دلی دیوانه داده...

پ.ن:کشفم کن.

+شکافنده


الی ماح
۲۲ خرداد ۹۱ ، ۱۰:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
زن می شوم

سال به سال یک دوره بارداری را پشت سر می گذارم

شکمم بزرگ می شود

سنگین می شوم

اینبار دو قلوست

بی شک

یک جفت دختر یا یک جفت پسر

خوابیدن برایم سخت شده

لباس هایم تنگ

زیباتر  شده ام

رنگ چشم هایم کمی روشن تر

انگشتر مورد علاقه ام برای انگشتم تنگ تر

می شمرم

...

ماه بعد فارغ می شوم.

برای  چشم روشنی دختر هایم دامن بیاورید و النگو.

حاملگی- بارداری

پ.ن:وعده ای که دادم نزدیک می شود،از بس طاقتم طاق شده.3هفته یا 3ماه یا 3سال!!

الی ماح
۱۷ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر