حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

عید که می شود.. جاری می شوم در تنگ.. همزاد با ماهی کوچک قرمز.. دهانم مزه ی سماق می گیرد و برق سکه ها نه.. اسکناس های نو غریبانه ترین ها را در من زنده می کند.. سلام می کنم به کوچکترین شکوفه ی سنبل در گلدان.. و تبرک می گیرم از مقدس ترین کتاب.

عید که می شود.. غم هایم در چهارشنبه ی پیشینش سوخته است. غبار و خمودگی را از خانه و کاشانه تکانده ایم و آنچه باقی مانده..سلامت است و پاکی و نور.

عید که می شود.. جای کسانی همیشه خالی است.. حتی اگر هزار عید هم بگذرد.. کسانی که رفته و کسانی که هرگز نیامده اند.

عید که می شود.. من یک ماهی کوچکم در مواج حضور آیینه و انعکاس داشتن ها و مهربانی ها..

خوشا عید هایی که در شهر من همه تازه می پوشند و سیر می خورند و سیراب می نوشند.


رسم است سال که تحویل می شود عیدی ها داد و ستد میشود...

اما

من امسال

عیدی ام رو

قبل از اینکه سال نو بشه گرفتم...

خدایا سپاس


امسال پست راس تحویل سالانه نداریم.

نوروز یکهزار و سیصد و نود و یک خورشیدی بر همه تان مبارک.

 

الی ماح
۲۸ اسفند ۹۰ ، ۰۶:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
گاهی صدای پای کسی.. نرمیه ی قلبی را قلقلک می دهد.. امان از روزی که باتری قلبی شارژ نشود..

 

+16اسفند را دود می کنم

+یک رب مانده تا قدم زدن روی ماه

الی ماح
۱۵ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 بهار که از راه می رسد

فرقی ندارد به یاد بیاوریم یا نه

شکوفه ها ی رنگین چشمها را نوازش خواهند کرد

فرقی ندارد حواسمان باشد یا نه

خورشید عمود بر زمین خواهد تابید و چشمه خواهد جوشید

فرقی ندارد تقویم را نگاه کنیم یا نه

زمین هزار باره زنده می شود تادست مایه ای باشد برای یادآوری عشق هامان

بهار از راه می رسد و  فقط کافیست یادمان باشد اگر خاطره ای در ذهن دوستی ابری بود ، این ما هستیم که باید آفتاب عشق درونمان به عزیزترین هایمان خاموش نشود.

عشق انسانی

با رویش دوباره ی زمین عشق برویانیم.

الی ماح
۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دلگیر که می شوم باید پناه ببرم از خودم به جایی.. نه عادت ندارم به کسان پناه ببرم.. من به تنهایی ام  پناه می برم در جاهای شلوغ.. پناه می برم به شلوغی، به سر و صدا، به دیالوگ های دیگران در گوشه کنار خیابان، به راز و نیاز های آدم ها در زیارت گاه ها، به سفارش غذایشان در رستوران ها، به هدیه هایی که بهم رد و بدل می کنند.. گاهی پناه می برم به ماشین جلویی که بانویی خوراکی در دهان راننده اش می گذارد، یا به صندلی عقب ماشینی که آقایی سر دلبندش را در آغوشش جای داده است.یا پناه می برم به کامنت دونی همسایه، پناه می برم به چراغ های روشن از بالای پشت بام، یا غرق می شوم در صف آی تی ام، گاهی اما دور از ماده مستغرق می شوم در داستانی، لابلای کاغذ ها، کتاب ها، عکس ها، تمبر ها. یا لیز میخورم در صدایی، نتی، آوازی، فریادی، خنده ای، صدای تسبیح یک ملا، صدای جارویی، صدای تنگی نفس مادری، یا صدای عصای پدری.. این منم. من جاری در هر روز.

دلگیر که می شوم، باید از خودم خارج شوم و جایی خودم را گم و گور کنم.. شاید در میان جدول کلمات متقاطع، یا سوالات پوچ مسابقه ی تلویزیونی، یا معماهای کودکانه، مهم اینست که گم خواهم شد.

دلگیر که می شوم...

الی ماح
۲۶ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
سر راهت

که به خانه ی من می آیی

ای مهربان!

برای من

جرعه ای بیاور

چه فرق می کند.. ویسکی .. آبجو.. شراب سفید.. شامپاین..

بسلامتی تو

تا از عمق پیاله ام

به ازدحام کافه های سر مست بنگرم.

پ.ن:از استقبال بی نظرتون بخاطر سوژه ی اخیر بسیار مشعوفم.

+گزش

الی ماح
۲۶ بهمن ۹۰ ، ۰۵:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در آشپزخانه نمور خانه ی پدری ات

نشسته ایم

شراب سرخ و گرمِ دست سازت را می آوری

در پیک های یادگاری از جهیزیه ی مادرت

مزه اش اما...

عسل چشم منو قند نگاهت کافیست.

شراب

پ.ن: شایدم برای مزه، ماهی کبابی با لیمو...

الی ماح
۲۴ بهمن ۹۰ ، ۰۷:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
با تو شریک می شوم

این ته استکان باقیمانده ی وودکا را

..

قاب می گیرم تو را در عسل چشمانم

باد موهایم را میبرد برای عشق بازی

و تو گم می شوی در پرسش نگاهم

 

با تو شریک می شوم

سرمای جاری در ریه هایم را

..

موهای من و باد چنان در هم پیچیده اند

گویی عشق بازی شان پایان نخواهد داشت

 

با تو شریک می شوم

سرمای جاری در ریه ام را با طعم وودکا

پیاله

...اینها رو هم بخوانید...

پیاله دوم

آخرین پیاله

الی ماح
۲۲ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نمی دانم چقدر اهل مد هستید.. منکه زیاد اهلش نیستم.. اما به شکل خاصی عاشق سالن های مد هستم.. نه اینکه حالا نام تمام سالن ها و طراحانشون رو از بحر باشم ها.. نه. اما زل زدن به مانکن هایی که انگار برپایه علم سلولهای بنیادی شبیه سازی شده اند برام لذت بخشه.. زل می زنم به کت واک* و به ترکیب ها و رنگ ها دل می بازم.

بی شک هر کسی حداقل چند دقیقه ای حتی کم.. تصویری رو که مد نظر منست دیده...

مادل هایی که از اقصی نقاط دنیا .. شرق شرق و غرب غرب و جنوب و شمال جهان به شهرهای بزرگی مثل لندن و پاریس و نیویورک می آیند و زندگی ساده و بی زرق و برقشون رو با رنگ و نور جلا میدهند...

اغلبشون مادلینگ رو سکوی پرتابی برای هالیوودی شدن می دانند...

شاید بیش از نیمی از این نمایش ها ی لباس قابل استفاده برای خیابان ها و مهمانی ها نباشه(حتی با ملاک های کاملا غرب گرایانه)

دنیای عجیبیست..مملو از رقابت  و برد و باخت و نقل و انتقال پول...

دربین تمام این بلبشو ها  گاهی  یک شوی لباس مربوط به محصولات فصل مارک ها و برند های بزرگ دنیا ست و گاهی فقط یک طراح می خواهد خودش را مطرح کند..

"جان گالینو /John Galliano" طراح جوانی که در میان اینهمه شلوغی ، سیاق خاص و متفاوتی دارد.. او فقط لباس طراحی نمی کند بلکه آنقدر به پیام رسانی توجه دارد که ارزش نمایش هایش با تئاتر های بزرگ دنیا برابری می کند.

جان گالینو

او همیشه با توجه به یک موضوع خاص کار میکند.. مثلا ویژگی جغرافیایی یا فرهنگی یا زمانی...مثل  الهام گرفتن از لباس کولی ها یا بودا یا دوره زمانی ۱۳۰۰ میلادی..،پرندگان ،گل ها، سیرک یا رقص یا مثلا با الهام از یک شخصیت خاص مثل چارلی چاپلین یا ...

جان گالینو

"جان" همیشه به کلاه ها. آرایش صورت و مو ها و حرکت ها بیش از حد توجه می کند... در حدی که کل فلسفه اون موضوع خاص رو به مخاطب و بیننده القاء می کند. و البته تخصصش در طراحی و ایجاد فضاو دکور...مثل اصطبل،سیرک، باغ گل، یا قصر های مصر باستان...

جان گالینو

در میان تمام این افکار متفاوت یک نمایشی داشت که بسیار نظر من رو جلب کرد..

* به جای استفاده از مادل های زیبا و خوش اندام و یکدست.. ترکیب های عجیبی را راه انداخته بود.. مثلا افرادی با قد زیر ۱۲۰سانتی یا خیلی بلند... پیرمردها و پیر زن ها .. یا چاقی های غیر متعارف در زن یا مرد..   و هر کدام ازین مادل ها درحالیکه لباس زیبا و مناسبی بر تن کرده بود با یک مادل زیبا از جنس مخالف به روی سن می آمد...

هدف "جان" این بود کهزیبایی و بهره مندی از آن ، برای همه ست..وهر ویژگی خاص ظاهری مانعی برای  برخورداری از توجهات جامعه نیست..

نگاه متفاوتش واقعا ستودنی ست..

مهم نیست به چه کاری مشغولیم.. مهم اینست که بهترین استفاده رو از موقعیت و جایگاهمون برای ارتقاء بخشیدن به مقام انسان ها داشته باشیم.

پ.ن: خودتان می دانید از درج عکس و اطلاعات ریز بیشتر معذوریم.

*کت واک :شیوه ای از حرکت کردن و راه رفتن است که مخصوص مدل های لباس است؛ هنگامی که برای نشان دادن لباسی که پوشیده اند از انتهای سن به روی...

و البته گاهی به همان سن یا سکوی مخصوص راه رفتن مانکن ها هم گفته می شود.

الی ماح
۱۶ بهمن ۹۰ ، ۰۵:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
خیال من

رنگین کمان ملونیست

بر سطح مستترافق

در روزهایی  که هم آفتابی ست

و هم بارانی

رنگین کمان

الی ماح
۱۴ بهمن ۹۰ ، ۱۹:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به عادت می نشینم کنج جان پناه و خودم رو محکم درآغوش می کشم.. زل می زنم به آسمان نیمه ابری و منتظر می مانم تا ستاره ای دنباله دار از راه برسد.. از سرما به خود می پیچم و بیشتر در کنج فرو می روم.. خانه های بلند تر از خانه ی ما زیاد نیست.. تمام پنجره ها را سفت و بی درز بسته اند... نور هم به سختی گذر می کند چه برسد به انرژی..

سرما خیلی زود از درز کاپشن من می گذرد و سلول های پوستم را در می نوردد.. گویی سرمای این روزهای بهمن از تخیل گرمازای تو قویتر است..

هنوز هم ستاره ی دنباله داری در زاویه  آسمان ندرخشیده..

کودکی از گوشه ی پرده های زمستانی سرک می کشد شاید به انتظار.. دستی از راه می رسد و کله ی کوچک را از دیدرس دور می کند..

ستاره ی مسافر از راه نرسیده...

بهمن امسال به پرتقال هم امان نداده و خون به دلش کرده... کودک باز سرک می کشد اینبار با پرتقالی میان دست و صورتش بلاتکلیف..

تیر سرما امان مرا هم می برد.. بلند می شوم و به روی جان پناه می نشینم در مسیر باد.. آسمان را با نگاهم می کاوم... می درم... می دوزم... خبری نیست..

امشب ستاره ای در کار نیست.. باید آتشی بزرگ برپا کرد..

امشب بزرگترین  جشن آتش برپاست.. پنجاه روز تا عید باستانی نوروز باقیست .. جشن سده بر اهلش مبارک باد.


الی ماح
۱۰ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر