حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

چقدر می توانیم قوی باشیم وقتی که در برابر چشم های دیگران قرار گرفته ایم، ادم وقتی جلوی چشمان دیگران است، نمی تواند حتی گریه کند چه برسد به بلند خندیدن، آدم گاهی در برابر چشمان دیگران قرار می گیرد ولی چرا، چرا بعضی ها دوست دارند چشم بدوزند به ما، به کارهایمان، از دیگران جزئیات زندگی ما را بپرسند، حساب و کتابمان کنند، و دوتا چارتایمان را بدانند... 

ادم وقتی جلوی چشمان دیگران قرار می گیرد نمی تواند حتی گریه کند چه برسد به خندیدن... بله بیشتر ادم ها چشم ِ دیدنِ خنده های دیگران را ندارند...


 

سرآغـــــازِ زندگی
بی شک
صدایِ خندیدنِ کسی ست که دوستش داریم...
می شود بخندی!؟
هوس کرده ام یک دلِ سیر زندگی کنم....!
.
.
.
#سمیه_آزادل

الی ماح
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر یک روز پای من بشکند، همه خبردار می شوند، زنگ می زنند و برایم کمپوت و گل میاورند، حتی بعد از گذشت یک سال و بهبودی می پرسند راستی پات کامل خوب شده؟ خب خداو شکر، اما هیچ کس شکستگی دل آدم را نمی بیند، هیچ کس، درد روح آدمی را حس نمی کند...

من شب های زیادی از روح درد نخوابیدم و شب های بیشتری از روح دردی که داشتم زودتر به رختخواب رفتم... کسی حالم را نپرسید، سراغم را نگرفت، دلم را ندید، دلش برایم نسوخت و شاخه گلی برایم نیاورد...


درد، حرف نیست 
درد، نام دیگر من است 
من چگونه خویش را صدا کنم؟ «قیصر امین پور»

الی ماح
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نشسته ام به حساب و کتاب، ده سال پیش یعنی .... بگذار فکر کنم، اوووم، کجا داشتم می رفتم، بانک! نهصد هزار تومن پول، برای تو پول زیادی است دختر، به هیچکس بدون سند و مدرک پول نده... با این پول می توانی نه تا سکه بخری و سال ها بعد به قیمت خوبی بفروشی، صدایت که هنوز آرام و ترسیده است، زودتر بزرگ شو، برای بزرگ شدن تعلل نکن، تعلل نکن که آدم ها برای کوچک کردنت منتظر هیچ چیز نمی مانند، آدم ها؟ آدم های زندگی تو همیشه مسافرند، ازین مسافرهایی که آمده اند و کیفشان را گم کرده اند و با دست خالی سال هاست در شهر می چرخند، به این ها پول نده، اصلا هر چه فکر میکنم حتی یک نصیحت اخلاقی و عمیق و خاص هم از ده سال آینده برایت نیاورده ام، مردم سال ها بعد ازین روزهایی که تو هستی، فقط  و فقط پول را می شناسند و با پول می سنجندت، پس بند کیفت را محکم کن تا می توانی طلا و دلار بخر و در پستوی خانه ات پنهان کن، پنهان شدن خودت زیاد هم لازم نیست، همه تو را خواهند دید در فیسبوک و وایبر و تلگرام و.... نترس کسی زیبایی تو را نخواهد دزدید اما پول هایت را چرا!... هوووم؟ گیر داده ام به پول؟ بله خب از کودکی تنها سوال وزینی که معلم ها از ما می پرسیدند همین بود؛ فلان چیز مهم تر است یا ثروت؟ خب ما هم ساده و جوگیر می گفتیم فلان چیز، اما خب تجربه با من بود، پول داشته باشی، می توانی خودت را زیبا کنی، در دانشگاه آزاد ارشد و دکتری بخوانی، برای خودت بیزینس راه بیاندازی و ... فقط با نمایش ساده داشته هایت کلی هم لایک داشته باشی، لایکت که زیاد شود حس خوبی است، از آن حس های خوبی که جای خالی همه چیز را در قلبت پر می کند، جای خالی آدم ها، جای خالی محبت ها، لبخند ها، بازی ها، مهمانی ها... خب پس نگران هیچ چیز نباش، خودت را پنهان نکن، فقط پول هایت، بگذار پول روی نهصد هزار تومنت بیاید، هر چه باشد ازینکه اون پسره ی خیکی پولت را بالا بکشد بدتر نیست، که یک روز فقط برای اینکه دیگر صدایش را نشنوی و ریختش را نبینی از خیر پولت بگذری!

آفرین دختر خوب ده سال پیش، متنبه شو و به کانون گرم خانواده ات برگرد. تا نرفتی آخرین سخنان قصارم رو هم به تو بگویم: نگذار حتی یک گرم به وزنت اضافه شود که ده سال دیگر از هر چیزی آزار دهنده تر است و تنها چیزی ست که از دست پول هایت کاری ساخته نیست هااا، گفته باشم .... 

+فقط محض شرکت در مسابقه..

الی ماح
۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
شاید منطقی تر بود اینجا را با همان آدرس قبلی که بیش از 7سال داشتمش می ساختم ولی نه قصد دارم با همان دل گذشته، دوستان گذشته و نیم قلم سابقم، خانه ای نو بسازم.
الی ماح
۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

کلیشه است اگر بیایم و بگویم، شهریور رفت و مهر در راه است، تکرار مکررات است اگر بگویم، پاییز پشت در است و دلشوره اش، هفت روزی زودتر از خودش آمده است... اما در روزهایی که گذشت بدون او که در آنسوی درازنای جاده ماند و ماند و ماند، بهارنارنج، طعمی نداشت و نعنا، عطری...

برای روزهای پیش رو از مقام اولوهیت، شریک نسکافه ها و قهوه ها و چای ها و دمنوش ها را طلب میکنم و میدانم که از هم اکنون مسیر ها هموار و دروازه ها باز میشود...

+تیتر: نزار قبانی

به علت دسترسی آسان تر در اینستگرام دنبال کنید:من

الی ماح
۳۰ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
کشور و IP تاریخ/ساعت امکانات
  آی پی تو 94/5/13 08:45  
لینک دهنده: blogfa.com
ورود به: dolfin222.blogfa.com/
1024x768

 


الی ماح
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۴:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هر از چندوقتی که راضی می شوم درد های زیر پوستی و روی پوستی شدیدی رو تحمل کنم و همش زیر لب بگم: بکش و خوشگلم کن... و بنشینم زیر دستان زنانی از هر دست؛ چاق و لاغر، شیک و پیک و قدیمی...

ترجیح می دهم برای درد کشیدن بروم و بنشینم زیر دستان یک زنی که نمی شناسمش، زنی که نمی دانم در زندگی اش چه دردهایی دارد، چه دردهایی کشیده و چه غصه هایی دارد و چه دلشوره هایی که داشته. اینطوری درد ِ جانم را ربط می دهم به نخ و کرک صورت و این ها، ولی اگر بشناسمش و بدانم مردی، امید دیدن فرزندش را از او گرفته، یا بدانم دوهزارتومان-دوهزارتومان میگذارد روی هم تا اجاره خانه شان شود، یا حتی خوشحالی عجیبش از موفقیت در ازدواج دوم، اگر اینها را بدانم درِد جانم بیشتر و بیشتر میشود....

بهتر است هربار بچرخم در کوچه ها، در سالن ها، در اتاق ها و آدم های جدیدی را پیدا کنم و آرزو کنم که وقتی زور هر دو دستش به جان پوست من افتاده، سر درددل باز نکند و فقط زبانش را به پرسیدن چند سوال از زندگی همکار قدیمی و آخی طفلکی گفتن بچرخاند  و کمی از رنگ موی آن یکی تعریف کند و بس.


دو حرفی است، « من و تو»، سئوال هشت عمودی
نگو که : « ما»ست جوابش ،تو هیچ وقت نبودی

دوازده ،افقی ،«رنگ چشم ؟» من بنویسم -
-سیاه؟ سبز؟چه رنگی ست پشت عینک دودی؟

چه خالی اند ببین خانه های کوچک جدول !
درست مثل همانروزها که خانه نبودی

چه پنج حرفی سختی نوشته: «حس زنانه»؟
و من به یاد تو شاید ، نوشته ام که– حسودی

هنوز در دل من مانده طعم غریبی
و روی صورت تو جای دست ! جای کبودی!

دو حرفی است، « من و تو»، سئوال هشت عمودی
نگو که: « ما»ست جوابش ،تو هیچ وقت نبودی!

الی ماح
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
من آدم درون ریزی هستم که الان به شدت، از درون لبریزم... اما عجیب است که این لبریز، چرا سرریز نمیشود، ..! 

الی ماح
۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
کاش...

ماهم باهم مذاکره کنیم

دوجانبه
تو جانب قلب مرا بگیر
ومن طرف دل تو را

بعد وارد یک بازی برد برد شویم

تو دل مرا ببر

ومن عقل وهوش تورا...!


 

اما انگار آدم ها همه اهل «دبه کردن» هستن...

الی ماح
۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مثلا یک فامیل مهربان داشتم در شهری، دور از پایتخت یا خانه کوچک موروثی مان، یک وقت هایی برای من بود، من ه تنها.. که نیست، که ازین فامیل ها ندارم، که همچین دوستی ندارم... 

 

باید برای خودم، چهار متر زمین، یک اتاق کوچک با قفلی محکم در شهری دور مهیا کنم،  بردارم گاهی خودم را ببرم، بگذارم نفس بکشد، تازه شود، بعد جان تازه را برگردانم میان این شهر...

الی ماح
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر