حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۰ ثبت شده است

قهرم می آید.

ناز کردنم می آید.

نوجوان که بودم مادرم می گفت تا وقتی ناز کن که نازت خریدار داشته باشد.

حالا این روزها دلم می خواهد الکی بگم که می رم تو بگی نه نمی تونم، این روزها دلم می خواهد یکهو سورپرایز شوم ،دلم یک اتفاق ویژه می خواهد.

 دلم می خواهد کسی پایه ی تمام کسالت هایم ،تمام بد غلقی هایم ، تمام لوس بازی هایم ،تمام ولخرجی هایم، تمام تنبلی ام برای سر کار نرفتن، تمام ساعت هایی که جلوی آیینه می گذرانم ، تمام زمانی که صرف ساختن یک غذای رژیمی می کنم، تمام وسواسم برای انتخاب یک دست لباس مهمانی، تمام بد سلیقگی ام در گوش سپردن به موزیک ، تمام غصه خواریم برای کتاب های مفقودم ، برای آب انار خوری های روزانه ام...کسی پایه ام باشد.

بی ربط؛ برای مصاحبه در یک شرکت بیمه ، جلوی جانشین مدیر نشسته بودم: جسارتا مطلقه که نیستید؟ ، من با بی تفاوتی: نه.

بی ربط دو؛ به قول سید علی ضیاء : الهی خودم یه تنه تمام غصه هاتونو پرپر کنم...

الی ماح
۳۱ تیر ۹۰ ، ۰۷:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من کتاب هایم را مرتب می کنم و تو هنوز پای میز اتو ایستاده ای ، پیراهن آبی آسمانی با سر آستین های طرح دار را به تن می کنی و از من نظر می خواهی، در حالیکه چیدمان کتابهای جین آستین را بالا و پایین می کنم؛ تا بری و برسی خیس عرق می شی، لک بر می داره، این زیادی روشن نیست؟

به سراغ پیراهن آستین کوتاهی می روی و آن را با دقت روی میز اتو می خوابانی..اتوی داغ را که خاموش می کنی، خودت را در آیینه سیر تماشا نموده و بعد دوباره می پرسی. سوالت را با سوال پاسخ می دهم؛ ارتباط شناسی ،با این چاقی اش، کجا بذارمش؟ فیگورت را عوض می کنی یعنی جواب نداری و جواب می خواهی. پیراهنصدریتابستانی ،شلوارلجنیکتان ؛ کفش و کمربند و کیفقهوه ای سوخته اترا بپوش.

راضی می شوی، با لبخندی تشکر کرده و نکرده به سراغ میز عطرها می روی ،با صدای بلند به گوشت می رسانم؛ جای تو باشم عطری می زنم که رنگ لباسم باشه، عطر سیبسبز...

باز جلوی آیینه ایستاده ای و سر و چشم و دندان هایت را چک می کنی ، قبل ازینکه بپرسی پاسخ را در کاسه ی خیالت می ریزم؛ گلرز سبز، ازونا که اون دفعه... خودت تا آخرش را می خوانی و سوییچ و کیف پولت را بر می داری و از در بیرون می پری.

من همچنان که قلعه حیوانات ِ دوباره خوانده شده را سر در گم در دستانم دارم ، به رنگ مکمل سبز می اندیشم ، هر قدر چیدمان کتابخانه ام برایت مهم باشد ، گزینش و زیبایی لباس هایم را بیشتر دوست خواهی داشت.

دامن مخمل مشکی فون از زیر زانوانم ،با یک بلوز آستین کوتاهقرمزِ عروسکی ،لاکقرمز، صندل جیر مشکی و دست ِ آخر عطر سیبقرمز.. کمی بیشتر از تو وقت می خواهم تا رنگماتیکم با رنگ لباسم ست کنم ، موهای لخت شده تا سرشانه و نگین کوچکقرمزدر گوش..

هنوز نیمی از کتاب ها روی میز سرگردانند و من از گوشه ی پرده ی حریر آمدنت را رصد می کنم ،تو از آن گوشه ِ تصویر پشت پنجرهسبزمی شوی و من از شعفسرخ..

پله ها را دوتا یکی بالا بیا ، بلاتکلیفی کتاب ها مرا کلافه کرده است. شربتآلبالورا درون لیوان می ریزم و تو با هفت شاخه رزسرخآنسوی چشمی خودنمایی می کنی...

می دانستم به این کتاب های تله پاتی اعتمادی نیست.


بی ربط بعدا اضافه شد: گاهی در شروع بعضی کارها سخت تر از توان ما بنظر می رسند ولی در واقع چنین موضوعی وجود ندارد که ما از پس انجامش بر نیاییم. فقط کمی ریسک پذیری کافیست تا تجربه های دست نیافتنی زندگی لذت های روزمره مان شود.

الی ماح
۲۴ تیر ۹۰ ، ۰۸:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چه سود از سودای نگاهت

زمانی که تشعشغ خورشید برف را سوزان می کند..


چه فرق از فراغت لحظه هایمان

مکانی که اندیشه در گروی زمینی ترین هاست..


***

یک سال و نیم می شود که عقد بینشان خوانده شده، دختر کار می کند و تا به حالا همه چیز را به پای خودش کشیده ست ، نه مهریه آنچنانی ، نه کادو و جواهرات اینچنینی ، پول عروسی و طلا و جواهرات و هدایا و ماشین پسرک را فروختند و خانه ای باز به عقد پسرک درآوردند، دختر باز کار می کند و اقساط را می پردازد، ماشین دختر جور کشِ نیازهای خانواده ی پسرک شده و ...

نه که پسرک نخواهد کار کند، می خواند و آزمون می دهد و تا روزی که درآمدی درست داشته باشد دست ِ کم یک سالی باقی مانده...

چقدر روزگار امروز با آنچه می شناختیم فرق کرده، چقدر مسئولیت ها جابجا شده ، چقدر زن ها یک سر و گردن بالاتر از مردهایشان ایستاده اند ، کار بیرون، کار خونه، شوهر داری، بچه داری، مهمان داری.

دستِ آخر هم : از وقتی کارت بهتر شده ،اخلاقت بدتر شده، تقصیرِ منه که بهت اجازه دادم بری سر کار. در ضمن اصلن درست نیست که همسر من لیسانسه باشه،شروع کن برای آزمون سال بعد بخون برای ارشد.

***

و دیگر هیچ.

الی ماح
۲۳ تیر ۹۰ ، ۱۵:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دچاریم، دچار زبانی که با جانمان دوستش داریم . دچار زبانی که دلمان برایش می تپد، دچار زبانی که از به یغما رفتنش هراسانیم. در کنار آن سر در گمیم؛ گاهی می خواهیم مبتلای دهکده جهانی شویم و فارسی را به انگلیسی می نویسیم ، گاهی از پارسی سخن گفتن دکتر کزازی حظ می بریم. گاهی فردوسی و دوری جستنش از یک کلمه عربی را پاس می داریم و گاهی بیت های عربی حافظ علیه الرحمه را از طلا نوشته و بر قاب می نشانیم.

گویی خودمان نیک نمی دانیم چه می خواهیم.

به ضعف هایش معترفیم آنجا که یک شیر می گویی و سه شیر می شنوند. آنجا که گفتار با نوشتار تطابق ندارد ، آنجا که نوشتار با خوانش سازگار نیست.

شاید از ایرادات بالا در بسیاری زبان های دنیا دیده و شنیده باشیم و به یقین که در تمامی زبان ها وجود دارند. امروز به موضوعی می پردازیم که بسی روزها دغدغه ی گفتمان ما می شود ، بزرگترین اشکالی که من بر این زبان و زبان رانانش وارد می دانم اینست:

اغلب افعال با کلمه ای صرف می شوند که معنی مستقیم ِ خوابیدن ِ یک زن و مرد تعبیر شده است.

هر قدر چشمت را ببندی و تمام سعی ات را بکار گیری که بی توجه به حساسیت های کاذب موجود راحت حرف بزنی ،انگار شدنی نیست.

نمی شود که بی تفاوت اصطلاحاتی مثل ناز کردن، باز کردن، شنا کردن، گوش کردن(دادن)، صدا کردن، رایت کردن، بغل کردن،بو دادن(کردن) بوس کردن ،کوتاه کردن،بزرگ کردن، مواظبت کردن، بحث کردن،هدفمند کردن، ساده کردن ،رد کردن، زندگی کردن و غیره را بکار برد، کافیست یک کلمه را جابجا بگویی ؛ نیش ها تا بنا گوش باز می شوند و هر کس روی خندیدن و تمسخر با صدای بلند را نداشته باشد ،در دل می خندد و ساعتی نگذشته برای دیگران هم تعریف می کند تا بخندند.

مبادا در مقابل آزار های کسی بخواهی به خلاصه اعتراض کنی :"نکن"....   باید بگویی آزار مرسان.و مثال های بی شمار دیگری که خودتان واقفید.

اینچنین می شود که باید تمام قوه و نیرویت را بکار گیری و جملاتی اینچنینی بسازی: عروسکت را در آغوش بگیر، درب خانه را بگشا، او آبهای رودخانه می سی سی پی را یکروزه در نوردید، ازین غذا عطری بس متعفن به مشام می رسد.

به یقین درستش هم همین جملات بالاست ولی خب ما تنبل های امروزی تمام افعال را فقط با همان کلمه ممنوعه صرف می کنیم. شوخی های خودمانی بماند در جلسات و اتفاقات مهم و حساس هم دست از سر این دو فعل بر نمی داریم، من به عنوان یک زن هربار می خواهم در برابر جنس مذکر سخن بگویم ، شش دانگ حواسم را بکار می گیرم تا مبادا سوژه دست و زبان ِ دوستان،همکاران، فروشنده ها ،راننده تاکسی و غیره و غیره شوم. 

الی ماح
۲۱ تیر ۹۰ ، ۱۶:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر دانشمندان معجون قطعی طول عمر را کشف کردند و این دارو را رایگان در اختیار انسان ها گذاشتند و همه مان عمر چندین برابر یافتیم. چه سود؟ چه سود که عمرمان کوتاه یا بلند به بطالت بگذرد؟!...


+کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزد.

++آدمی به خودی خود نمی افتد اگر بیفتد ... از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است.

+++عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن اآدم را پخته می کند.... هر داغی یک روز سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود.

چنین میز کاری ام آرزوست.

الی ماح
۱۵ تیر ۹۰ ، ۰۴:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر خواستید یک تیر ماهی عاشقتون بشه، باهاش برید زیر نور مهتابِ ساحلی؛...




+ رفیق جدیدم:

اسمش رو گذاشتم تیرداد، صداش میکنم؛ تدی. شایدم یه روز باهم رفتیم کنار دریا، شایدم یه روز عاشقش شدم.

الی ماح
۱۰ تیر ۹۰ ، ۲۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صدای آب را میشنوم ،حوله سپید را بالای درب رختکن میگذارم. از آشپزخانه برایت شربت آبلیمو می آورم و لیوان را روی میز عسلی نزدیک حمام میگذارم. موبایلت روی میز دور خودش میچرخد.

بطرف ضبط صوت میروم، سی دی نقره ای را درون دستگاه گذاشته و پلی میکنم:

وقتی باد آروم آروم موتو نوازش می کنه

طبیعت وجودتو انقدر ستایش می کنه

وقتی که یواشکی خواب به سراغ تو میاد

برای داشتن چشمای تو خواهش می کنه

 

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

 

 وقتی شب فقط میاد برای خوابیدن تو

خورشید از خواب پا می شه تنها واسه دیدن تو

وقتی که چشمه حریصه برای لمس تن تو

یا که پیچک آرزوشه بشه پیراهن تو

 

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

 

 وقتی هر پرنده به عشق تو پرواز می کنه

عشق تو حتی طبیعتو هوس باز می کنه

وقتی تو قلب خدا این همه جا هست واسه تو

چرخ گردون واسه تو گردشو آغاز می کنه

 

این همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟

ای همه عاشق داری ، چطور حسودی نکنم؟!


جلوی میز اتو می ایستم و پیراهن سورمه ای را با اتوی داغ نوازش میکنم. صدای سشوار را میشنوم، و صدای اس ام اس موبایلت را.

پیراهنت را روی پشتی صندلی میگذارم و به طرف بالکن میروم،جلوی نرده های سپید می ایستم و تنم را به نسیم بهاری میسپارم، قدم هایت را حس میکنم و بوی عطرت را، دستهایت را روی چشمانم میگذاری،لمسشان میکنم و نگین سیاه انگشترت را، مثل همیشه.

دستهایت را پایین می آورم و انگشت هایت را روی لبهایم می نشانم، شانه هایم را درون سینه ات میکشی و مرا در آغوشت غرق میکنی.

لعنتی با تو لحظه ها را طی می کنم، چرا گوشی را بر نمی داری؟

الی ماح
۰۸ تیر ۹۰ ، ۰۴:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
پرداخت به دلم ؛ مثل دستگاه عابر بانک آسان است

ولی اعتباری که برایت در نظر گرفتم

مثل قبض های تلفن می ماند..

به موقع پرداخت نکنی

ارتباط یک طرفه..

نجاتش ندهی

سکوت مطلق ،.. بدون حتی صدای بوقی...



+بعد از تحریر: در این دنیای عاشق کش ؛ من از نفرت نمی ترسم.

الی ماح
۰۶ تیر ۹۰ ، ۰۵:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سالروز تولد هم یه چیزی ست مثل دور از جون ِ همه ، از دست دادن عزیز... ازین لحاظ که همش منتظری ببینی چه کسانی یادت می کنند و چه کسانی نه. البته وبلاگ داشتن کمی مزه اش رو از بین برده ،یعنی اگه یه نفر یادش باشه کافیه تا بقیه رو هم خبر کنه، همچنین جاهایی مثل فیس بوک و کلوب که یقین دارم خیلی از دوستان دنیای واقعی ام رو این نرم افزارهای اجتماعی خبر دار کرده اند.

البته نمیشه این موضوع رو جزو بدی های این فضاها شمرد، چه بسا گرفتاری های روزمره همه مان را از هم غافل کرده و شاید اینها حتی به نوعی نعمت هم باشند... ولی خب نمی گذارند آدم سره را از ناسره تشخیص دهد..

دوستانِ خوبم تلفنی، پیامکی، وبلاگی، فیسبوکی، کلوبی ،ایمیلی ، فیس تو فیس و  از روش های دیگر بهم تبریک گفتند که تشکر می کنم:

 

ستاره ، سمانه ، عاطفه جعفری ،  بهروز، مرجان، عیسی پیران ، بهی  ، قاصدک ، پسر بهشتی ، تیراژه ، فرهاد حسنی الهام عطایی ، حنا، رزیتا حریری ،  حمید حمیدی، رامین فرید، سعید، هیوای عزیز از اسپانیا، افشین محمودی ، حمید عباسی ، بماند که کیم ، کیارش ، لیلا ، امیر، مریم ، پدیکس، بی هویت ، سمیرا زمانی، ساناز نقی زاده .حمید امیر ذهنی ،مریم سعید پور، میلاد بهشتی ، الهام ، نسرین شکرانه ، فرشید ، نازگل، پندار پارسا ، احسان لیوانی ، رستاک ، مستوره ، آریا دخت ، بانوی اجاره ای،یه دختر، بابابرقی، کوشالشاهی ، ترامونتانا، نوید، آترا،1ن،،پیام،زویا، آمیرزا ببو ،سامان فرهنگی، گلاله شهاب پور، سالمی، نسترن الفت مهر،رضا و ... (هرچه ذهنم یاری کرد نوشتم).



ما بلندترین تاریکی ها مثل شب یلدا رو به هم تبریک می گوییم و از کنار بلندترین روشنائی ها به راحتی می گذریم ، روشنائی روزهای عمرتان بلند باد همچون اولین روز تابستان..


+تفاوت راه رفتن زن ها و مرد ها

الی ماح
۰۲ تیر ۹۰ ، ۰۵:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر