پروانه ای پر نگین، نگهدار گیسویم بود.
طی 2 ماهه گذشته 4 عدد کلیپس گرانقیمت و زیبا را راهی دیار باقی نمودم البته که دست تنها نبودم ، یکی را برادرم چشم دیدن نداشت و زیر پا خرد کرد ،دو تای دیگر را پسر 18ماهه برادرم در زورآزمایی نا برابر شکست داد.این آخری هم که جگر گوشه ام بود طفلک...
به قانون های کائناتی اعتقاد دارید... مدت هاست دلم می خواهد یک کلیپس نو بخرم ولی داشتن یک مجموعه ی کامل از آنها مرا منصرف می کرد... گویی در ناخود آگاهم آرزوی از بین رفتنشان را کرده باشم در زمان کوتاهی همه را از دست دادم ..
و اگر در اولین فرصت برای خرید مراجعه نکنم، گیسوانم زیر روسری آشوب و بلوایی به راه می اندازند که نگو.......
گیسوانم بر صحنه پر آشوب باد
رقصی آزاد را تجربه می کنند
آنان نیز مانند من زندگی غم باری داشته اند.
مادام در حصار.........(27/1/1386)
تو در راهی.
من رسیده ام.
اندوهی در چشمانت نشست، رهروی نازک دل!
میان ما راه درازی نیست: لرزش یک برگ.
(سهراب سپهری)پ.ن1: در آذر ماهی که گذشت.. بیشترین پست رو در تمام 3-4سال عمر وبلاگ نویسی ام نوشته ام.
پ.ن2:جویباری خواب می بیند مرا..... من هم جویبار را خواب می بینم.
/مبادا قلب کوچک تیر خورده ای نماد رابطه مان باشد./