حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

من آدم درون ریزی هستم که الان به شدت، از درون لبریزم... اما عجیب است که این لبریز، چرا سرریز نمیشود، ..! 

الی ماح
۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
کاش...

ماهم باهم مذاکره کنیم

دوجانبه
تو جانب قلب مرا بگیر
ومن طرف دل تو را

بعد وارد یک بازی برد برد شویم

تو دل مرا ببر

ومن عقل وهوش تورا...!


 

اما انگار آدم ها همه اهل «دبه کردن» هستن...

الی ماح
۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مثلا یک فامیل مهربان داشتم در شهری، دور از پایتخت یا خانه کوچک موروثی مان، یک وقت هایی برای من بود، من ه تنها.. که نیست، که ازین فامیل ها ندارم، که همچین دوستی ندارم... 

 

باید برای خودم، چهار متر زمین، یک اتاق کوچک با قفلی محکم در شهری دور مهیا کنم،  بردارم گاهی خودم را ببرم، بگذارم نفس بکشد، تازه شود، بعد جان تازه را برگردانم میان این شهر...

الی ماح
۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۸:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
شاعرهایی هم هستند که از دنیا فقط دوتا صندلی خالی می خوان... 

ولی شاعر حواسش نیست، چیزی که تو دنیا زیاده صندلی های خالی ه... 

اینکه چه زمان و چطوری پر بشه این صندلی ها، این مهمه...


گرفته حالی ما را کسی نمی فهمد/ شکسته بالی ما را کسی نمی فهمد
شبیه دهکده های جزامیان هرگز/ غم اهالی ما را کسی نمی فهمد
همیشه آفت از این روستا گذر کرده است/ بلای شالی ما را کسی نمی فهمد
هزار حور و پری در دلش نشسته ولی/ ترنج قالی ما را کسی نمی فهمد
اگر چه وارث #شعر هزار ساله شدیم/ بزرگ سالی ما را کسی نمی فهمد
#علیرضا_نعمتی

 

+بیشتر وبلاگ هایی که می بینم آرشیو قدیمی شون برگشته، من چرا از اخر 92م به این ور دیگه بر نمی گرده؟

الی ماح
۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

شاید یکی از بهترین درمان های بدحالی های ما همین باشد که صبح برویم سر کار و تا می توانیم کار کنیم و سرمان را شلوغ کنیم و اگر هم عصر نایی داریم و وقتی، آن را هم پر کنیم و سرشار از همه چیز، شاید این همه چیز خیلی هم کارهای مهمی نباشند ولی نیاز فعلی ما اینست که لحظه ای فرصت نداشته باشیم به خودمان، به زندگی مان، به آرزوها و دل درد هایمان فکر کنیم... آدم اگر فکر نکند حالش خوب است، آدم اگر در بیداری فرصت اندیشه نداشته باشد، ناخود آگاه احساس خوشبختی می کند...


افسوس بر آن دل که در آن سوزی نیست/ سودا زده ی مهر دل افروزی نیست
روزی که تو بی عشق به سر خواهی برد/ ضایع تر از آن روز تو را روزی نیست
#خیام

الی ماح
۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
و شاید امشب، همین امشب

گشاینده تمام گره های عالم

بخواند مرا...


+دعا یادتون نره لطفا...

 

الی ماح
۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چالش اب سرد رو یادتونه؟ برای حمایت از مبتلایان به بیماری نمی دونم چی چی.... تمام اون سر و صداها باعث نشده حتی اسم اون بیماری دقیق به یادمون بمونه... دعوت شدگان دو تا راه داشتن 1- ریختن یه سطل اب سرد روی خودشون و 2- پرداخت مبلغی برای کمک

حالا جالب چی بود؟ همه راه اول رو انتخاب می کردند چون حواشی بیشتری داشت.. بعد چی می شد؟ یک سطل آب از ذخایر زمین کم می شد و تمام...

داشتم فکر می کردم روزه گرفتن هم همینجوری ه؛ برای هم دردی با گرسنه ها و اینا.... دوتا راه داری 1- روزه می گیری 2-مبلغی رو به فقیری می پردازی

حالا جالب چیه؟ بیشتری های ما همون راه اول رو انتخاب می کنیم 

 

پ.ن: این متن را که همین امروز به ذهنم رسید فقط یه تحلیل کوچک در مغز من است و قابل استناد نیست

پ.ن2: امروز که تولدمه ، صبح با خودم گفتم بهترین هدیه ای که می تونم بگیرم مدیریت وبلاگمه... که صبح نشد ولی الان شد. بازم خدارو شکر

 

الی ماح
۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۲:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر