حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

من هزوارش خلقت هستم، مرا نوشتند الهام... اما هرگز خوانده نشدم

حرف هایی که به سختی کلمه می شوند

پروردگارا، امروز که به زمین سر زدی کاسه نیاز مرا هم پر کن
دست خالیم را ببین
پروردگارم شاید باور نکنی...
آن روز ها که نبودی ، شایدم بودی و مسافر آسمان بودی
آن روزها من عاشق شدم
حالا که بازآمدی..
باید از عشق فارغ شوم؟
پروردگارم مرا بگذار، بگذار عاشق بمانم....


(آنقدر دعایت می کنم تا برآورده شوی.)
: وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین..

بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

تو که نیستی

دل کمد از همیشه برایت تنگ تر است...

از بس خودم را میان لباس هایت حبس می کنم.


پ.ن: "تو دلی" بره ای را گویند که هنوز به دنیا نیامده است و خورندگانش همی در ستایش طعمش شعر سرایند که کبابش بسی لذیذ است.

الی ماح
۳۰ مهر ۹۰ ، ۱۵:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی خوابم

موبایل هم مراعات می کند و صدایش در نمی آید.

تو اما

بدجوری سرتقی

دوست دختر هم ، دوست دختر های قدیم.

الی ماح
۲۷ مهر ۹۰ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
می نشینم و پک می زنم به سیگار تخیلم ؛ خیال گر می گیرد و از آتشش جانم را می سوزاند. در میان دود برخاسته از رویا غرق می شوم: من به روی ابرها ، معلقم ولی متعلق نیستم به هیچ... ابرها جاری اند ولی جریان ندارند در هیچ... جریمه هایم خط خطی شده ولی خطی بر مسیری نیست نشان... نشانه اش می گیرم ولی باز به خطا میرسد پیکان... پیک پشت در ست و درب از داخل قفل شده... قفل دل اما... ... ته مانده ی سوخته ی تخیل را در ظرف زمان خاموش می کنم و می گذرم.
الی ماح
۲۰ مهر ۹۰ ، ۱۷:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
سُر می خورم از آن بالا

تو نشسته ای که مرا در آغوش بکشی..

صدبار گفتم تورا

مزه سرسره بازی به افتادن هاشه..

الی ماح
۱۲ مهر ۹۰ ، ۱۸:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در شهر من

پر از خیابان های سیاه است با نقش های  سپید

پر از گذرگاه های شلوغ با چراغ های رنگین

پر از قارون است و پر از گدا

پر از حوری و غلمان زیر سقف ها

اما

در شهر من نام هیچ مردی مجنون نیست.

در شهر من اما

پر است از لیلاهای بی مجنون

و پر است از جنون.


پ.ن: لیلایی همانا استعاره ای از معشوق بودن است.


الی ماح
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۷:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فندک ماشین را روشن می کنی

کمی اسپند از جعبه کوچکی در داشپورت بر میداری

دانه های اسپند را دور سرم می چرخانی

و

زیر لب ورد َم می خوانی

و

دودش را بطرفم فوت میکنی

چرا لبهایت وقت فوت کردن ، هوای بینمان را می بوسید..

ندانستم.


به تو می اندیشم! ای سراپا همه خوبی / تک و تنها به تو می اندیشم! / همه جا / همه وقت / من به هر حال که باشم به تو می اندیشم! / تو بدان این را / تنها تو بدان / تو بیا، / تو بمان با من تنها تو بمان. / جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب / من فدای تو به جای همه گلها تو بخند / اینک این من که به پای تو در افتادم باز. / ریسمانی کن از ان موی دراز / تو بگیر / تو ببند / تو بخواه / پاسخ چلچله ها را تو بگو / قصه ابر هوا را تو بخوان / تو بمان با من تنها تو بمان / در دل ساغر هستی تو بجوش / من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست / آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

*30شهریور سالروز میلاد فریدون مشیری بود.

الی ماح
۰۳ مهر ۹۰ ، ۱۹:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گاهی گمان می کنیم زندگی ها سرد و مادی شده ، آنقدر که فراموشی را نصیب روزهایمان می کنیم.. ولی انجمادش رو دست می خورد ، وقتی هنوز دوستی در گوشه ای از این شهر ِ دود اندود به یاد دوستی دیگرست.

انجمادش ذوب می شود در برابر اینهمه محبتِ بی دریغ... همانطور که من صبح امروز با یک پیامک کوچک ، شب سردی را سحر کردم.

بی شک این قالب بهترین هدیه ای ست که می توانست حال و هوای این روزهایم را تکانی بدهد..

برای مخاطب خاص: بی اندازه سپاسگزارم.

الی ماح
۰۲ مهر ۹۰ ، ۱۹:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر